۱۳۹۲ تیر ۱, شنبه
نگرانی فعالان حقوق بشر از ایجاد محدودیت ها در کلیساهای رسمی ایران
فعالان حقوق بشر در ایران تلاش جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی مسیحیان تبشیری از طریق عدم صدور مجوز ساخت کلیسا و تعطیل کردن معدود کلیساهای رسمی باقی مانده و بازداشت رهبران مسیحی را اقدامی غیر قابل قبول دانسته و نسبت به روند پیش گرفته شده تــوسط دستــــگاه های امـنـیتی، اعلام نگرانی میکند.
بیانیه مطبوعاتی از سوی دبیرخانهی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
« محبت نیوز» - ماموران اطلاعاتی حکومت ایران، صبح روز سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲، با مراجعه به کلیسای جماعت ربانی تهران (مرکز) واقع در خیابان طالقانی (تخت جمشید)، ضمن بازداشت روبرت آسریان، یکی از رهبران کلیسا، با تفتیش این محل و بازجویی از کارکنان آن، برگزاری هر گونه مراسم را در کلیسا تا اطلاع بعدی ممنوع اعلام کردند.
اقدام اخیر مسئولان امنیتی در ادامهی سلسله محدودیتهایی است که کلیساهای تبشیری رسمی در چند سال گذشته با آن مواجه بوده است. پیشتر وزارت اطلاعات از مسئولان و رهبران کلیسای جماعت ربانی مرکز در تهران، درخواست کرده بود تا فهرست اعضای این کلیسا را به همراه سایر مشخصات ایشان منجمله شمارهی ملی، در اختیار این وزارتخانه قرار دهد.
همچنین کلیسای پروتستان عمانوئیل و کلیسای انجیلی پطرس واقع در تهران، به درخواست وزارت اطلاعات، از برگزاری هرگونه مراسم دینی به زبان فارسی در روزهای جمعه منع شدهاند. کلیسای جماعت ربانی مرکز نیز در سال ۲۰۰۹ مجبور شد به خواستهی وزارت اطلاعات در این خصوص تن دهد.
سال گذشته نیز ماموران وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران یکی از شعب کلیسای جماعت ربانی تهران در شهر آرا را که پیشتر از سوی آشوریان تاسیس و سپس در اختیار فارسی زبانان گذاشته شده بود؛ تعطیل کردند.
منصور برجی فعال حقوق مسیحیان در گفتگو با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران اعلام کرده است که تصورش بر این هست که بازداشت کشیش آسریان یک گروگانگیری است تا مسئولان کلیسا را، مجبور به تمکین از دستورات وزارت اطلاعات کنند.
وی در ادامه در خصوص تعطیلی کلیسای رسمی جماعت ربانی تهران گفت: "تعطیلی کلیسای جماعت ربانی باید با حکم دادگاه صورت بگیرد و در حال حاضر دستگاه امنیتی با بازداشت یکی از رهبران کلیسا سعی دارد که آنها را وادار به تعطیلی خود خواسته کند چرا که در حال حاضر مانعی برای ادامهی فعالیت این کلیسا وجود ندارد."
وی در پایان یادآور شد که: "مجموعه اقدامات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان از کم کاری جامعهی بینالملل دارد و ما امیدواریم با پیگیریهای جدیتر رفتار حکومت در برخورد با کلیساهای رسمی تغییر کند."
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران معتقد است، با اینکه در قانون اساسی ایران آزادی دینی مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان به رسمیت شناخته شده ولی عملکرد حکومت در برابر تبلیغات دینی و اجرای مناسک مذهبی آنان تاکنون نشان داده است که اصول مندرج در قانون اساسی در مورد آزادی دین و مذهب و عدم تفتیش عقاید، تنها سرپوشی برای نقض حقوق اقلیتهای مذهبی و دینی در ایران بوده است. در قانون اساسی ایران مذهب شیعهی جعفری تنها مذهب رسمی ایران بوده و ارگان های مذهبی و امنیتی حکومت ایران تبلیغ اصول و مبانی این ادیان و مذاهب را تهدیدی برای ایدئولوژی غالب حکومتی قلمداد میکنند و این مسئله یکی از عمده دلایلی است که حاکمیت به واسطهی آن، پیروان و مبلغین مسیحیت را سرکوب و با بستن کلیسای آنان، راه را برای تبلیغات دینی این اقلیت مذهبی، سد میکند.
این گونه اقدامات همواره مغایر با اصول مندرج در قوانین بین المللی است که ایران نیز متعهد به آن شده است. مادهی ۱۸ اعلامیهی جهانی حقوق بشر اعلام میدارد: هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب، دین و آزادی علنی کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت فردی، چه به صورت جمعی در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و دیدهبانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است. اعلامیهی دربارهی محو همهی اشکال تبعیض مبتنی بر دین یا اعتقاد، مصوبه ۲۵ نوامبر ۱۹۸۱ نیز، هرگونه تبعیض علیه مذاهب را نفی کرده و دولتها را به اتخاذ تدابیر مؤثری برای جلوگیری و رفع هر نوع تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده، با به رسمیت شناختن، به کار بستن و بهرهمند شدن از حقوق بشر و آزادیهای بنیادی در همهی زمینههای زندگی مدنی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موظف کرده است. همچنین این اعلامیه از دولتها خواسته با تصویب قوانین، یا بسته به مورد، با الغای قوانین جاری برای ممنوعیت هر گونه تبعیضی از این نوع، تدابیر شایسته برای مبارزه با تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده، اتخاذ کنند.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران تلاش جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی مسیحیان تبشیری از طریق عدم صدور مجوز ساخت کلیسا و تعطیل کردن معدود کلیساهای رسمی باقی مانده و بازداشت رهبران مسیحی را اقدامی غیر قابل قبول دانسته و ضمن محکوم نمودن عملکرد دولت، نسبت به روند پیش گرفته شده توسط دستگاه های امنیتی، اعلام نگرانی میکند.
این نهاد مدافع حقوق بشر به احمد شهید گزارشگر ویژهی سازمان ملل متحد در امور ایران توصیه میکند رفتار حکومت ایران را در برخورد با مسیحیان ایران مطابق میثاقها و مقاوله نامه های که ایران متعهد به اجرای آن شده است؛ بخصوص اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد (۱۹۴۵)، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶)، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (۱۹۶۶) مورد دیدبانی و بررسی دقیق قرار دهد و طی گزارشی به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد ارائه نماید.
بیانیه مطبوعاتی از سوی دبیرخانهی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران
« محبت نیوز» - ماموران اطلاعاتی حکومت ایران، صبح روز سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ماه ۱۳۹۲، با مراجعه به کلیسای جماعت ربانی تهران (مرکز) واقع در خیابان طالقانی (تخت جمشید)، ضمن بازداشت روبرت آسریان، یکی از رهبران کلیسا، با تفتیش این محل و بازجویی از کارکنان آن، برگزاری هر گونه مراسم را در کلیسا تا اطلاع بعدی ممنوع اعلام کردند.
اقدام اخیر مسئولان امنیتی در ادامهی سلسله محدودیتهایی است که کلیساهای تبشیری رسمی در چند سال گذشته با آن مواجه بوده است. پیشتر وزارت اطلاعات از مسئولان و رهبران کلیسای جماعت ربانی مرکز در تهران، درخواست کرده بود تا فهرست اعضای این کلیسا را به همراه سایر مشخصات ایشان منجمله شمارهی ملی، در اختیار این وزارتخانه قرار دهد.
همچنین کلیسای پروتستان عمانوئیل و کلیسای انجیلی پطرس واقع در تهران، به درخواست وزارت اطلاعات، از برگزاری هرگونه مراسم دینی به زبان فارسی در روزهای جمعه منع شدهاند. کلیسای جماعت ربانی مرکز نیز در سال ۲۰۰۹ مجبور شد به خواستهی وزارت اطلاعات در این خصوص تن دهد.
سال گذشته نیز ماموران وابسته به اطلاعات سپاه پاسداران یکی از شعب کلیسای جماعت ربانی تهران در شهر آرا را که پیشتر از سوی آشوریان تاسیس و سپس در اختیار فارسی زبانان گذاشته شده بود؛ تعطیل کردند.
منصور برجی فعال حقوق مسیحیان در گفتگو با مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران اعلام کرده است که تصورش بر این هست که بازداشت کشیش آسریان یک گروگانگیری است تا مسئولان کلیسا را، مجبور به تمکین از دستورات وزارت اطلاعات کنند.
وی در ادامه در خصوص تعطیلی کلیسای رسمی جماعت ربانی تهران گفت: "تعطیلی کلیسای جماعت ربانی باید با حکم دادگاه صورت بگیرد و در حال حاضر دستگاه امنیتی با بازداشت یکی از رهبران کلیسا سعی دارد که آنها را وادار به تعطیلی خود خواسته کند چرا که در حال حاضر مانعی برای ادامهی فعالیت این کلیسا وجود ندارد."
وی در پایان یادآور شد که: "مجموعه اقدامات صورت گرفته در سالهای اخیر نشان از کم کاری جامعهی بینالملل دارد و ما امیدواریم با پیگیریهای جدیتر رفتار حکومت در برخورد با کلیساهای رسمی تغییر کند."
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران معتقد است، با اینکه در قانون اساسی ایران آزادی دینی مسیحیان، کلیمیان و زرتشتیان به رسمیت شناخته شده ولی عملکرد حکومت در برابر تبلیغات دینی و اجرای مناسک مذهبی آنان تاکنون نشان داده است که اصول مندرج در قانون اساسی در مورد آزادی دین و مذهب و عدم تفتیش عقاید، تنها سرپوشی برای نقض حقوق اقلیتهای مذهبی و دینی در ایران بوده است. در قانون اساسی ایران مذهب شیعهی جعفری تنها مذهب رسمی ایران بوده و ارگان های مذهبی و امنیتی حکومت ایران تبلیغ اصول و مبانی این ادیان و مذاهب را تهدیدی برای ایدئولوژی غالب حکومتی قلمداد میکنند و این مسئله یکی از عمده دلایلی است که حاکمیت به واسطهی آن، پیروان و مبلغین مسیحیت را سرکوب و با بستن کلیسای آنان، راه را برای تبلیغات دینی این اقلیت مذهبی، سد میکند.
این گونه اقدامات همواره مغایر با اصول مندرج در قوانین بین المللی است که ایران نیز متعهد به آن شده است. مادهی ۱۸ اعلامیهی جهانی حقوق بشر اعلام میدارد: هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی دگراندیشی، تغییر مذهب، دین و آزادی علنی کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت فردی، چه به صورت جمعی در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و دیدهبانی آن در محیط عمومی و یا خصوصی است. اعلامیهی دربارهی محو همهی اشکال تبعیض مبتنی بر دین یا اعتقاد، مصوبه ۲۵ نوامبر ۱۹۸۱ نیز، هرگونه تبعیض علیه مذاهب را نفی کرده و دولتها را به اتخاذ تدابیر مؤثری برای جلوگیری و رفع هر نوع تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده، با به رسمیت شناختن، به کار بستن و بهرهمند شدن از حقوق بشر و آزادیهای بنیادی در همهی زمینههای زندگی مدنی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی موظف کرده است. همچنین این اعلامیه از دولتها خواسته با تصویب قوانین، یا بسته به مورد، با الغای قوانین جاری برای ممنوعیت هر گونه تبعیضی از این نوع، تدابیر شایسته برای مبارزه با تبعیض مبتنی بر مذهب یا عقیده، اتخاذ کنند.
مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران تلاش جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد محدودیت در انجام فرایض دینی مسیحیان تبشیری از طریق عدم صدور مجوز ساخت کلیسا و تعطیل کردن معدود کلیساهای رسمی باقی مانده و بازداشت رهبران مسیحی را اقدامی غیر قابل قبول دانسته و ضمن محکوم نمودن عملکرد دولت، نسبت به روند پیش گرفته شده توسط دستگاه های امنیتی، اعلام نگرانی میکند.
این نهاد مدافع حقوق بشر به احمد شهید گزارشگر ویژهی سازمان ملل متحد در امور ایران توصیه میکند رفتار حکومت ایران را در برخورد با مسیحیان ایران مطابق میثاقها و مقاوله نامه های که ایران متعهد به اجرای آن شده است؛ بخصوص اصول مندرج در منشور سازمان ملل متحد (۱۹۴۵)، میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی (۱۹۶۶)، میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی (۱۹۶۶) مورد دیدبانی و بررسی دقیق قرار دهد و طی گزارشی به شورای حقوق بشر سازمان ملل متحد ارائه نماید.
"ابو اسلام" به اتهام سوزاندن انجیل به یازده سال حبس محکوم شد !
احمد عبدالله از مبلغان تندرو است که دادگاه وی را به اتهام سوزاندن انجیل، تحقیر آئین مسیحیت و برهم زدن امنیت عمومی، به تحمل یازده سال زندان، برکناری از شغل و پرداخت سه هزار پوند مصر محکوم کرد.
به گزارش « محبت نیوز» دادگاهی در مصر، «احمد عبدالله» ملقب به «ابواسلام» یکی از مبلغان تندرو اسلامگرا این کشور را به اتهام سوزاندن انجیل، تحقیر آئین مسیحیت و برهم زدن امنیت عمومی، به تحمل یازده سال زندان، برکناری از شغل و پرداخت سه هزار پوند مصر محکوم کرد.
به گزارش شفقنا، این دادگاه همچنین فرزند ابواسلام را به اتهام مشارکت درسوزاندن انجیل و تحقیر ادیان به تحمل هشت سال زندان و پرداخت غرامت 2000 پوند مصر محکوم کرد.
حکم دادگاه کیفری شهر «نصر» پس از محکومیت این دو نفر به پاره کردن و سوزاندن انجیل (لینک + ویدیو) در مقابل مقر سفارت آمریکا در جریان درگیری های ناشی از اعتراض به فیلم طنز محمد پیامبر مسلمانان صادر شده است.
براساس گزارش پایگاه شبکه خبری «سی ان ان عربی»، دادستانی مصر چندی پیش ابلاغیه هایی با موضوعیت تحقیر دین مسیحی از سوی ابواسلام دریافت کرده بود؛ تحقیقات دادستانی مصر در این زمینه به وجود شواهدی علیه این مبلغ و فرزندش به ارتکاب جرایم مذکور منتهی شد.
احمد عبدالله « ابو اسلام » بعد از شکایت نجیب جبرائیل وکیل و یکی از فعالان مسیحی مصردستگیر شده بود.
در قوانین مصر توهین به مذاهب ممنوع است و این قانون در گذشته منجر به دستگیری مسیحیان به علت توهین به اسلام منجر شده است.
"احمد عبدالله" روحانی افراطی مصری همچنین مالک یک شبکه ماهواره ایی تلویزیونی ویژه زنانی است که بر روی صورت خود نقاب (پوشیه) می زنند در این شبکه ، تمامی مجریان آن ، زنان نقاب دار هستند.
در استودیوی این شبکه تنها زنان نقاب دار جلوی دوربین حاضر می شوند و برنامه اجرا می کنند. آنها علاوه بر پوشیدن چادری که تمام بدن آنها را می پوشاند نقابی نیز بر روی صورتشان می گذارند تا تنها چشمانشان دیده شود.
به گزارش « محبت نیوز» دادگاهی در مصر، «احمد عبدالله» ملقب به «ابواسلام» یکی از مبلغان تندرو اسلامگرا این کشور را به اتهام سوزاندن انجیل، تحقیر آئین مسیحیت و برهم زدن امنیت عمومی، به تحمل یازده سال زندان، برکناری از شغل و پرداخت سه هزار پوند مصر محکوم کرد.
به گزارش شفقنا، این دادگاه همچنین فرزند ابواسلام را به اتهام مشارکت درسوزاندن انجیل و تحقیر ادیان به تحمل هشت سال زندان و پرداخت غرامت 2000 پوند مصر محکوم کرد.
حکم دادگاه کیفری شهر «نصر» پس از محکومیت این دو نفر به پاره کردن و سوزاندن انجیل (لینک + ویدیو) در مقابل مقر سفارت آمریکا در جریان درگیری های ناشی از اعتراض به فیلم طنز محمد پیامبر مسلمانان صادر شده است.
براساس گزارش پایگاه شبکه خبری «سی ان ان عربی»، دادستانی مصر چندی پیش ابلاغیه هایی با موضوعیت تحقیر دین مسیحی از سوی ابواسلام دریافت کرده بود؛ تحقیقات دادستانی مصر در این زمینه به وجود شواهدی علیه این مبلغ و فرزندش به ارتکاب جرایم مذکور منتهی شد.
احمد عبدالله « ابو اسلام » بعد از شکایت نجیب جبرائیل وکیل و یکی از فعالان مسیحی مصردستگیر شده بود.
در قوانین مصر توهین به مذاهب ممنوع است و این قانون در گذشته منجر به دستگیری مسیحیان به علت توهین به اسلام منجر شده است.
"احمد عبدالله" روحانی افراطی مصری همچنین مالک یک شبکه ماهواره ایی تلویزیونی ویژه زنانی است که بر روی صورت خود نقاب (پوشیه) می زنند در این شبکه ، تمامی مجریان آن ، زنان نقاب دار هستند.
در استودیوی این شبکه تنها زنان نقاب دار جلوی دوربین حاضر می شوند و برنامه اجرا می کنند. آنها علاوه بر پوشیدن چادری که تمام بدن آنها را می پوشاند نقابی نیز بر روی صورتشان می گذارند تا تنها چشمانشان دیده شود.
اعتصاب غذای یک زندانی کُرد با دوختن لبهای خود در زندان میناب
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران:
یک منبع محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که محمد حسین رضایی، زندانی کُرد محبوس در زندان میناب از روز شب سه شنبه ۱۴ خردادماه با دوختن لبهای خود اقدام به اعتصاب غذا کرده است. به گفته این فعال حقوق بشر، محمد حسین رضایی هفته قبل با نوشتن نامهایی به رئیس زندان نسبت به وضعیت زندان و رفتار زندانبانان با زندانیان اعتراض کرده است، اما با بی توجهی مسئولین مواجه شده و در اعتراض به این وضعیت با دوختن لبهای خود اقدام به اعتصاب غذا کرده است. مسئولین زندان صبح روز پنج شنبه ۱۶ خردادماه او را به انفرادی زندان میناب منتقل کرده و ملاقات و حق تماس این زندانی سیاسی با خانوادهاش را نیز قطع کردهاند.
این فعال حقوق بشر در خصوص سابقه این زندانی به کمپین گفت: «محمد (خسرو) حسین رضایی در خردادماه سال ۹۰ به همراه فردین (فخرالدین )فرجی، چنگیز قدم خیر و ایوب اسدی به اتهام محاربه و درگیری با نیروهای سپاه پاسداران در یکی از روستاهای تابعه سنندج بازداشت شدند. این چهار تن به اتهام عضویت در حزب کومله انقلابی کُردستان و درگیری با نیروهای سپاه پاسداران برای چندین ماه در بازداشت نیروهای اداره اطلاعات سنندج و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بوده و بعدا به زندان مرکزی سنندج منتقل شدند . این چهار زندانی سیاسی به اتهام محاربه از طریق عضویت در حزب موکله اتقلابی کُردستان در تاریخ ۲۱ مردادماه سال ۹۱ در شعبه یک دادگاه انقلاب سنندج به ریاست قاضی بابایی مورد محاکمه قرار گرفتند و روز چهار شنبه ۲۹ شهریورماه حکم این زندانیان در زندان به آنها ابلاغ شده که در حکم صادره محمد حسین رضایی به ۳۰ سال زندان و تبعید به زندان میناب، چنگیز قدم خیر ۴۰ سال زندان و تبعید به زندان مسجد سلیمان، فردین فرجی به ۳۰ سال زندان و تبعید به زندان طبس و ایوب اسدی به ۲۰ سال زندان و تبعید به زندان کاشمر محکوم شدند. محمد حسین رضایی بعدا به دلیل داشتن پرونده باز قبلی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۱۵ سال دیگر حبس محکوم شد و مجموعا به ۴۵ سال حبس محکوم شده است. این زندانی در اواخر فروردین ماه ۹۲ بعد از قطعی شدن حکم از زندان مرکزی سنندج به زندان میناب تبعید شده است.»
یک منبع محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که محمد حسین رضایی، زندانی کُرد محبوس در زندان میناب از روز شب سه شنبه ۱۴ خردادماه با دوختن لبهای خود اقدام به اعتصاب غذا کرده است. به گفته این فعال حقوق بشر، محمد حسین رضایی هفته قبل با نوشتن نامهایی به رئیس زندان نسبت به وضعیت زندان و رفتار زندانبانان با زندانیان اعتراض کرده است، اما با بی توجهی مسئولین مواجه شده و در اعتراض به این وضعیت با دوختن لبهای خود اقدام به اعتصاب غذا کرده است. مسئولین زندان صبح روز پنج شنبه ۱۶ خردادماه او را به انفرادی زندان میناب منتقل کرده و ملاقات و حق تماس این زندانی سیاسی با خانوادهاش را نیز قطع کردهاند.
این فعال حقوق بشر در خصوص سابقه این زندانی به کمپین گفت: «محمد (خسرو) حسین رضایی در خردادماه سال ۹۰ به همراه فردین (فخرالدین )فرجی، چنگیز قدم خیر و ایوب اسدی به اتهام محاربه و درگیری با نیروهای سپاه پاسداران در یکی از روستاهای تابعه سنندج بازداشت شدند. این چهار تن به اتهام عضویت در حزب کومله انقلابی کُردستان و درگیری با نیروهای سپاه پاسداران برای چندین ماه در بازداشت نیروهای اداره اطلاعات سنندج و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران بوده و بعدا به زندان مرکزی سنندج منتقل شدند . این چهار زندانی سیاسی به اتهام محاربه از طریق عضویت در حزب موکله اتقلابی کُردستان در تاریخ ۲۱ مردادماه سال ۹۱ در شعبه یک دادگاه انقلاب سنندج به ریاست قاضی بابایی مورد محاکمه قرار گرفتند و روز چهار شنبه ۲۹ شهریورماه حکم این زندانیان در زندان به آنها ابلاغ شده که در حکم صادره محمد حسین رضایی به ۳۰ سال زندان و تبعید به زندان میناب، چنگیز قدم خیر ۴۰ سال زندان و تبعید به زندان مسجد سلیمان، فردین فرجی به ۳۰ سال زندان و تبعید به زندان طبس و ایوب اسدی به ۲۰ سال زندان و تبعید به زندان کاشمر محکوم شدند. محمد حسین رضایی بعدا به دلیل داشتن پرونده باز قبلی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۱۵ سال دیگر حبس محکوم شد و مجموعا به ۴۵ سال حبس محکوم شده است. این زندانی در اواخر فروردین ماه ۹۲ بعد از قطعی شدن حکم از زندان مرکزی سنندج به زندان میناب تبعید شده است.»
۱۳۹۲ خرداد ۳۰, پنجشنبه
کوهیار گودرزی در مصاحبه با کامبیز حسینی: شرایط زندگی را سخت می کنند برای مجبور کردن فعالان به خروج از کشور
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران- کوهیارگودرزی، دانشجوی محروم از تحصیل وفعال حقوق بشر، درگفت وگو با پادکست هفتگی کمپین بین المللی حقوق بشردرایران با عنوان «درساعت پنج عصر» با اجرای کامبیزحسینی، به سوالات متنوعی در زمینه فعالیت های خود در ایران، حکم زندان و تبعید به شهرزابل، خودکشی دودوستش به نام های نهال سحابی و بهنام گنجی و در نهایت خارج شدن از ایران و وضعیت خانواده اش پاسخ داده است. آقای گودرزی که همچنین وبلاگ نویس، زندانی سابق سیاسی و دانشجوی سابق دانشکده مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف است که که با فشار نیروهای امنیتی در آبان ۱۳۸۸ از ادامه تحصیل در این دانشگاه منع شد، به «درساعت پنج عصر» درخصوص دلائل خروجش از کشور گفت که به دلیل بازداشت های مکرر و احکام سنگین زندان عملا نظم زندگی اش از بین رفته بود.
وی در بخشی از این مصاحبه در این خصوص می گوید:«مشخصا این بود و دو دلیل کلی که الان برای خودم وجود دارد؛ من یک سری ایده ها دارم، یک سری (Proposal)، یک سری طرح ها داشتم و خیلی دوست داشتم این سالها اینها را دنبال کنم و در سال ۸۸ داشتم یکی، دو تایش را پیگیری می کردم و دیگر بعد متعاقب این فشارها و متعاقب از دست رفتن نظم زندگیم…. ببین فشار یک بخشش است و بخش دیگر از دست رفتن نظم زندگی. تو نیاز داری به یک نظم ذهنی و نظم محیطی که بتوانی فعالیتت را را ادامه بدهی و موقعی که این از تو گرفته می شود خیلی سخت است. کمترین چیز این است که تو نیاز به جایی داری که بتوانی در آن زندگی کنی، نیاز به شغل داری که بتوانی خودت را تامین کنی و در کنار آن، یعنی موقعی که نیازهای مادیت برطرف شد بتوانی حداقل یک آرامش فکری داشته باشی که طرح ریزی کنی، برنامه ریزی کنی و بتوانی فعالیت هایت را انجام بدهی یعنی لزوما تهدید و فشار تمام قضیه نیستی و.. نیاز به ارتباط داری.»
متن کامل این مصاحبه را در زیر می خوانید. علاوه برآن بخش اول مصاحبه را در پادکست هفته دهم و بخش دوم آن را به صورت مجزا در فایل صوتی ایی که در زیر مشاهده می کنید می توانید گوش کنید.
بخش اول:
- آقای گودرزی خیلی خوشحالم که به برنامه این هفته ۵ عصر آمدید، شما عضو “کمیته گزارشگران حقوق بشر” بودید و دبیر سابق این کمیته و به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شدید، تبعید به زابل شدید و الان از کشور خارج شدید، وضعیتتان در ایران چگونه بود؟ حکمتان را که به شما داد چه اتفاقی افتاد بعد از آن؟ باید حتما به زابل می رفتید که از ایران آمدید بیرون؟
اجازه بدهید من اول سلام عرض کنم خدمت شما و همه شنوندگان تان. حکم من را که دادند، در واقع حکم دادگاه بدوی- همان دادگاه اولیه- زمانی که من خودم هنوز در بازداشتگاه ۲۰۹ بودم، دادند و در جلسه دوم دادگاه که رفته بودم، آقای قاضی پیرعباسی حکم را به من داده بود و من دیدم که پایین حکم اشاره شده که به علت تکرار جرائم و به دلیل جلوگیری از ایجاد مفسده در سایر زندانیان هم بند مقتصی است که زندانی مدت محکومیت یعنی ۵ سال حبس تعزیری را در زندان شهرستان زابل بگذرانند که چیز نوظهوری بود و…
مگر شما چکار می کردید؟ اصلا چرا شما را گرفتند از اول؟
در واقع من تعداد زیادی بازداشت شدم ولی دوبار که به طور جدی بازداشت شدم و مدت زیادی ماندم بیشتر مرتبط با فعالیتم در کمیته گزارشگران حقوق بشر بود و ..
- شما خودتان را یک فعال حقوق بشر معرفی می کنید آقای گودرزی؟
بیشتر من فکر می کنم آره، متن فعالیت کاری من حقوق بشر بوده ولی من کماکان همیشه یک علاقه ای به روزنامه نگاری داشتم و در زمینه حقوق بشر هم تا حدی سعی کردم تا حدی همیشه دنبالش کنم.
- فعال حقوق بشر کیه؟ چی کار می کند؟ مثلا شما صبح که از خواب بیدار می شوید تا شب یک فعال حقوق بشر چه کار می کند؟ اگر برای مردم توضیح بدهید جالب باید باشد.
ببین این سوال شاید خیلی وسیع باشد و شاید خیلی جنبه های مختلفی داشته باشد ولی به طور کلی فعال حقوق بشر در بیان ساده خودش کسی است که در زمینه حقوق بشر فعالیت می کند. این خیلی جواب ساده ای است اما مهم این است که اینجا تعریف باید نسبتا واضحی از حقوق بشر ارائه شود یعنی حقوق بشر چیزی نیست که فقط ما بتوانیم با این دو کلمه درباره اش شعار بدهیم. حقوق بشر یک مفهموم جامع و متاخری است و کسیکه دارد فعالیت حقوق بشر می کند یا به عبارت بهتر دارد کنش حقوق بشری انجام می دهد باید از دو چیز درک نسبتا متناسبی داشته باشد یک مفهوم کنش، چارچوبش، هدفش و پیامد هایش، و دوم کنشی در رابطه با حقوق بشر که این خودش مستلزم درکی از خود مفهوم حقوق بشر، مفهوم حق و یک سری مفاهیم جانبی است و باید درک کند که می خواهد به چی برسد و چطور و با چه ابزاری بتواند در زمینه محق شدن معیارهای حقوق بشر و در واقع بهبود و بهتر شدنش تلاش کند.
- اگر اشتباه می کنم لطفا بگو، آخرین باری که شما را گرفتند با دو تا از دوستانت گرفتندت، خانم نهال (سحابی) و آقای بهنام (گنجی) شما را گرفتند و بعد که نهال و بهنام از زندان آمدند بیرون…
نه کامبیز جان این یک اشتباهی که شده است..
- برای همین گفتم که اگر اشتباه می کنم بگو، درستش را بگو.
نهال دوست من بازداشت نشده بود به هیچ وجه. یک دوستی همراه ما بازداشت شد که حالا شاید نیازی نباشد اسمش را بیاورم ولی از دوستان بهنام بود که ایشان یکی دو روز بعد آزاد شد.
- در هر صورت داستان این است که خانم نهال از دوستان شما اقدام به خودکشی کرد و بهنام را که گرفتند و از زندان آمد بیرون، اقدام به خودکشی کرد خیلی ها دوست دارند جزییات بیشتری بدانند، چه شد که اینطوری شد؟ تو می توانی بیشتر برای مردم توضیح بدهی ؟
خب من هر دوی اینها را تقریبا می شناختم و نسبتا دوستان صمیمی من بودند. بهنام از یک مدتی قبل از این بازداشت تصمیم به خودکشی گرفته بود ولی خب اجرایش نکرده بود.
- یعنی تصمیم گرفته بود به شما گفت که من می خواهم خودم را بکشم؟
من در جریانش بودم و بله خیلی صحبتش را می کرد و خب افسرده گی شدید داشت اما مسلما چیزی که نمی شود انکار کرد اینکه این بازداشت، ببینید فعال سیاسی که ممکن است آمادگی این برخورد را داشته باشد یا خودش را برای یک هزینه آماد کرده باشد تفاوت می کند با فردی که در جریان این قرار می گیرد و دچار ممکن آسیب و ضربه یا (Trauma) شود که نتواند با آن کنار بیاید و آن شدت برخورد، تحقیر و خشونتی که در بازجویی به کار می رود و من در جریانش بودم که اینها برای بهنام اتفاق افتاده است، ممکن است که برای فرد خیلی دشوار باشد و فضای روحیش را خیلی خیلی دشوارتر کند برای پذیرشش. من آنطور که در جریان قرار گرفتم از طریق هم بندی هایش که بعد از دوران انفرادی با آنها بود مورد خشونت و تهدید زیاد واقع شده بود و در بخش های متاسفانه از او خواسته بودند علیه من اقداماتی کند، چیزی بگوید که اینها ممکن ا ست مقداری ناراحتش کرده باشد و در کنار اینها برخورد خشونت آمیز توام با تحقیر چیزی است که خیلی سخت می شود فراموشش کرد. یعنی واقعا روی روان فرد سنگینی می کند. همه اینها به همراه اینکه باید به این هم اشاره کنم که بهنام یک علاقه شخصی به نهال داشت و در واقع یک دوست داشتنی، یک حس عاشقانه ای شاید به نهال داشت که در کنارش این هم شاید موثر بود.
- در مورد خودکشی نهال چی، نظرت درباره آن چیه ؟
خودکشی نهال هم یک خودکشی کاملا غیر سیاسی بود. نهال هم شاید بیش از یکسال بود که خیلی به لحاظ روحی افسرده بود و اگر شما وبلاگش را هم بینید در مورد این موضوع خیلی صحبت کرده و شاید دلیلی که این دو را خیلی به هم نزدیک می کرد همین بود. یعنی بهنام با خواندن شعرهای نهال یک حس نزدیکی پیدا کرده بود با حسش از خستگی و حسش از عدم تحمل این فضا. در شعرهایی که در حدود یکسال و یکسال و نیم قبل از این ماجرا هم در وبلاگش است، اشاره کرده به این داستان… به نیازش شاید به خودکشی و متعاقب این قضیه همان طور که در خودکشی بهنام قطعا آن بازداشت و جریانات متعاقبش عامل موثر بود؛ در خودکشی نهال هم خودکشی بهنام بسیار موثر بود.
- خیلی من متاسفم که مجبورت کردم این خاطرات را دوباره بازگویی بکنی ولی به خاطر اینکه مردم پرسیده بودند من از تو پرسیدم آقای گودرزی. اینجا بخش اول مصاحبه تمام می شود و من در بخش دوم مصاحبه، سوالات خیلی زیادی مردم پرسیده اند که از تو خواهم پرسیدم. اما آخرین سوالی که من همیشه از کسانیکه مصاحبه می کنم، می پرسم این است که حرف حساب شما چیست آقای گودرزی؟ در کل اگر بخواهی کوتاه بگویی.
حرف حساب من خطاب به شما و یا خطاب به خودم؟
- حرف حساب خودت چییست؟ خطاب به هر کس.
من فکر می کنم که اصولا در جایگاهی شاید نباشم که بخواهم برای بقیه حرف حساب را مشخص کنم ولی اگر بخواهم برای خودم چند گزاره مشخص کنم، هر آدمی نیاز دارد به چیزهایی که وجودش، زندگیش و بودنش را معنا دار کند. حرف حساب من این است که من حق دارم و به واسطه حقم بایستی تلاش کنم که برون دادی که از من وجود دارد و در واقع آن فعالیت و در کنارش آن ذهنینی که از من به محیط اطرافم متبادر می شود من را در واقع با یک معنایی نشان بدهد که فاقد آن خلاء معنایی باشد که محیط اطراف ما به واسطه روزمره گی، فشار خفقان، محدودیت و هر چیز دیگر در تلاش است که آن را از ما بگیرد و در واقع تمام زندگی شاید یک کشاکش دائمی باشد بین آن چیزی که باید باشد و آن چیزی که به طور نسبی درست است و آن چیزی که هست و نادرست است و ما محق نیستیم نسبت به پذیرشش و این تضادی که شکل می گیرد و تعارض دائمی که وجود دارد و اینکه تلاش را باید همیشه ادامه داد و شاید قانون دائمی زندگی همین باشد.
- کوهیار گودرزی من می دانم تو در دانشگاه شریف درس خواندی و همه می دانند که وارد شدن به این دانشگاه یعنی چند سال زحمت شبانه روزی و بعد از تحصیل محروم شدی. چرا از تحصیل محرومت کردند؟
من هم زمان با پذیرشم در دانشگاه شریف، در انجمن اسلامی دانشگاه شریف هم فعال بودم و البته به واسطه آنکه بیشتر فعالیت هایم تقریبا در همان ابتدای تحصیل در کمیته گزارشگران حقوق بشر دنبال می شد کمتر پیگیر فعالیت انجمن اسلامی بودم اما متعاقب آن در “دفتر شورای تحکیم وحدت تهران” و در برهه هایی در “کمیته حقوق بشر سازمان ادوار تحکیم” من فعالیت داشتم. عمدتا به واسطه فعالیت های درون دانشگاه و بعضا فعالیت های خارج از دانشگاه فشارهایی از سوی نهادهای امنیتی در زمان تحصیلم به من وارد می شد. به خصوص مسئله دفن شهدا که اولین بار در ۲۲ اسفند ۱۳۸۴ در دانشگاه شریف اتفاق افتاد که من به کمیته انظباطی احضار شدم و متعاقب آن حکم یکسال تعلیق اتفاق افتاد.
- دفن شهدا یعنی همان موقع که می خواستند چند شهید به دانشگاه بیاورند، آنجا بگذارند؟
بله، اوایل دوره تحصیلی من بود که در این مسئله به همراه بقیه بچه ها … فعالیت داشتم و اولین برخوردی که در دانشگاه اتفاق افتاد سر همان مسئله بود. بعد از آن فشارها و تهدید ها از سوی حراست و یا از سوی مامور وزارت اطلاعات در دفتر حراست بود که بازجویی یا هر چیز دیگر اتفاق می افتاد ولی آنچنان جدی نبود یعنی به مسئله خاصی ختم نمی شد. نهایتا در حد بازجویی و تعهد بود تا اینکه اتفاقات ۸۸ افتاد و در واقع یک سری مفاهیم به هم ریخت ، یک سری مرزها جا به جا شد، یک سری آزادی ها از همیشه محدودتر و حساسیت ها هم از همیشه بیشتر شد. یعنی دو مسئله عمده ای که اتفاق افتاد؛ یکی این بود که برخورد با نهادهای حقوق بشری شدت گرفت به واسطه فضایی که بود و نهادهایی که بالاخره یک مقدار کار خبری می کردند و من مدت زمانی شاید نزدیک به پنج شش ماه بود که در کمیته فعالیت نداشتم و در واقع یک مقدار درگیر امور شخصی خودم بودم. من بعد از بازداشت دوستم، خانم شیوا نظر آهاری برگشتم و دوباره دبیر کمیته شدم و فعالیت کردیم و خیلی واقعا بعد از انتخابات من فعالیت هایمان را مثبت ارزیابی می کنم، فعالیت مثبت و خوبی داشتیم و باز بعد از آزادی شیوا این فعالیت ها ادامه داشت و من به طور جدی در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در شب وفات آقای منتظری با دوستان عازم قم بودیم که اتوبوس ما را نگه داشتند که البته خیلی از خانواده های زندانیان سیاسی هم بودند ولی ما سه نفر را از کمیته گزارشگران بازداشت کردند یعنی مشخصا به دنبال ما بودند. من، خانم نظر آهاری و یکی از دوستان مان، آقای سعید حائری که ایشان هم دو سال حبس متعاقب آن قضیه گرفت که اتفاقا همین چند ماه پیش حکمش اجرا شد.
- چه جوری از ایران آمدی بیرون؟
ببین کامبیز جان، من بعد از حکمم واقعا شرایط مشخصی نداشتم. در واقع چیزی که خیلی اذیت می کرد این بود که دیگر برنامه مشخصی نداشتم. من نمی توانستم دوباره با خیال راحت کار کنم. با وجود اینکه پیگیری کردن کارم برایم در این سال ها خیلی سخت بود یعنی علاوه بر تحصیلم تمام شرایط زندگیم. و عملا در بازجوی ها بارها به من گفته می شد که شرایط زندگی در ایران را برای تو سخت می کنیم و این دقیقا همان چیزی بود که آنها می خواستند چون زندگی سخت در ایران، فشار در ایران، برای مجبور کردن به خروج از کشور. بعد از تایید حکمم، من دیگر در واقع آن دیسپلین مشخص زندگیم را نداشتم و نمی توانستم برنامه ریزی کنم چرا که برنامه ریزی بلند مدت نمی توانست اتفاق بیفتد چون هر لحظه امکان داشت که حکم من اجرا شود و دیگر آن سرمایه گذاری و برنامه ریزی که داشتم از بین برود. این ماه های بعد از این دوره آزادی را در واقع می توانم بگویم به شکلی گذراندم که سختم بود ببینم که دست روی دست گذاشتم و.. نه لزوما حالا منظورم یک کنش خیلی شاید رادیکال باشد، نه. حتی از معدود فعالیت های روزانه خودم هم باز ماندم. یعنی شاید روزها می گذشت و می دیدم که نتوانستم یک فکر جدی درباره این موضوع بکنم یا می دیدم که دیگر ایده هایم را دارم از دست می دهم و من سختم بود ببینم خودم را در جلوی چشمان خودم که دارم فرو کاهیده می شوم که ببینم موجودیت من که برایش ارزش قائل بودم روز به روز دارد نازل تر می شود و در واقع هر روز دارم تهی تر می شوم..
- یعنی عملا این انفعالی که داشتی باعث شد که از ایران بیایی بیرون ؟
مشخصا این بود و دو دلیل کلی که الان برای خودم وجود دارد؛ من یک سری ایده ها دارم، یک سری (Proposal)، یک سری طرح ها داشتم و خیلی دوست داشتم این سالها اینها را دنبال کنم و در سال ۸۸ داشتم یکی، دو تایش را پیگیری می کردم و دیگر بعد متعاقب این فشارها و متعاقب از دست رفتن نظم زندگیم…. ببین فشار یک بخشش است و بخش دیگر از دست رفتن نظم زندگی. تو نیاز داری به یک نظم ذهنی و نظم محیطی که بتوانی فعالیتت را را ادامه بدهی و موقعی که این از تو گرفته می شود خیلی سخت است. کمترین چیز این است که تو نیاز به جایی داری که بتوانی در آن زندگی کنی، نیاز به شغل داری که بتوانی خودت را تامین کنی و در کنار آن، یعنی موقعی که نیازهای مادیت برطرف شد بتوانی حداقل یک آرامش فکری داشته باشی که طرح ریزی کنی، برنامه ریزی کنی و بتوانی فعالیت هایت را انجام بدهی یعنی لزوما تهدید و فشار تمام قضیه نیستی و.. نیاز به ارتباط داری.
- این تهدید و فشار چه جوری بود؟ مثلا من می دانم که مادرت زمانیکه تو زندان بودی خیلی زحمت کشید، برایش کلی دردسر درست شد. هنوز فشار روی مادرت و یا روی خانواده ات است؟ مادرت موافق بود با خروجت از کشور؟
مادر من همیشه موافق بود با این قضیه. چرا که من تنها فرزند مادرم هستم و واقعا محق بود چون مادرم من را تنها بزرگ کرده و در واقعا چیزی جز من در زندگیش نداشته و همیشه با اصرار این را از من می خواست و برای من هم سخت بود نه گفتن به این قضیه. از همان زمان ۸۸ هم صحبتش بود که از من می خواست از کشور بروم و درسم را ادامه بدهم چون برای مادرم خیلی مهم بود که من درس بخوانم و همیشه دوست داشت که به قول خودش (PhD) بگیرم وبرایش خیلی سخت بود که من از دانشگاه اخراج شدم و متعاقب آن فشارهایی که به او وارد شد و پارسال که بازداشتش کردند و هشت ماه هم در زندان نگهش داشتند. در واقع بعد از این دوره من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم و در واقع دلیلی نداشتم. این خیلی سخت بود برای من و فقط مادرم نبود. من همیشه در سال های قبل از این، وقتی که هر بحثی می شد در باب این هزینه ایی که ما داریم متحمل می شویم من همیشه یک سری دلایل منطقی داشتم که می توانستم اینها را اقامه کنم در مقابل دوستانی که دارند با من صحبت می کنند و تا حدی توجیه پذیر بود چه از نظر خودم و چه از نظر مخاطبم، ولی بدترین بخش قضیه این بود که در این ماه های آخر واقعا هیچ دلیلی در مقابل دوستانی که با من بحث می کردند که من را قانع کنند برای خروج از کشور نداشتم چرا که تمامی حق با آنها بود. یعنی در واقع وقتی هیچ کنشی از شما صادر نمی شود، موقعیکه شما روز به روز یک سری فرصت ها را از دست می دهی. شما نیاز به تحصیل داری، نیاز به مباحث آکادمیک داری، نیاز داری که بتوانی فعالیت کنی و کاری نمی کنی و در واقع این خطر هم وجود دارد که بدون هر گونه فعالیتی بکنی در واقع بدون آن منافع، یک هزینه ایی را متحمل شوی که آن هزینه، هزینه بسیار سنگینی است. موقعی که این شرایط بود… می گویم متاسفانه یک مقدار زیادش احساسات بود که این هم من را اذیت می کرد که دیگر با منطقم نمی توانستم با این قضیه روبه رو شوم.
- یه سوالی هم است که خیلی ها پرسیدند که حالا اینهمه فشار و زندگی تو مختل شد، زندگی طبیعی نداشتی، زندان رفتی. مادرت که تو را به تنهایی بزرگ کرده کلی عذاب کشید به خاطر رفتن تو به زندان و اینها… خیلی ها پرسیدند که آیا ارزشش را داشت؟ ارزشش را دارد؟
کامبیز جان در مورد ارزشش من نمی توانم صحبت کنم چون ارزش یک چیز نسبی است یعنی تا حد زیادی شاید ارزشش را داشت. اما در مورد درستیش می توانم صحبت کنم. چون درستیش را به عنوان فردی که در واقع درمرکز این اتفاقات بوده، این منم، و این سوژه ذهنی منه که تعیین می کنه. در واقع اگر این انتخاب من بوده و اگر من در انتخاب خودم درست عمل کردم تنها چیزی که مشخص می کند درستی این را در طول زمان، عدم پشیمانی من نسبت به این قضیه است و من کماکان هر موقع که به گذشته بر می گردم احساس رضایت می کنم از اینکه انجام دادم. از اینکه فکر می کردم درست است و از اینکه با یک چارچوب مشخص شروع به فعالیت کردم و مهمترین بخشش، از اینکه زمانیکه من فعالیتم را شروع کردم- چه فعالیت حقوق بشری و چه فعالیت های دانشجویی- آن زمان خوشبختانه یک درکی داشتم نسبت به اینکه می خواهم یک کنش انجام دهم، حالا درک نسبی. و آن زمان با خودم خیلی کلنجار رفتم که پیامدهای این موضوع را برای خودم حل کنم و بپذیرم که اگر من این فعالیت را می خواهم انجام بدهم خواه ناخواه روزی قطعا هزینه نسبتا سنگینی را متحمل می شوم. این قضیه به من کمک کرد که سعی کنم فعالیتی که می کنم ارزش آن هزینه ای که قرار متحمل بشوم را داشته باشد و در واقع به بهبود فعالیت من کمک کرد. مهمترینش این بود که دیگر واکنش من در برابر یک فضای سیاست زده نبود… این انتخاب من بود و من هنوز برای انتخاب خودم ارزش قائلم.
- مهمترین چیزی که از زندان یاد گرفتی چی بود آقای گودرزی؟
در زندان مهمترین چیزی که یاد گرفتم، خب این سوال را چون بی مقدمه هم پرسیدی.. زندان یک مقدار شاید با سلول انفرادی و ۲۰۹ فرق دارد.
- وقتی می گویم زندان منظورم همان زندان و فضای انفرادی است و کلا وقتی آدم را به زندان می برند.
من یکبارش را در سلول انفرادی بودم و بعد در زندان، یکسالش را. این دوره را کلا در سلول بودم. ولی شاید بتوانم بگویم مهمترین موضوعی که تو از لحظه ورودت به سلول و روزهای بعدش که در انفرادی هستی و روزهایی که به سمت روزمره گی رفته زندان تجربه می کنی و می آموزی این است که مهمترین چیزی که تو داری از دست می دهی زمان است و هیچ چیز ارزشمندتر از این نیست و خب خیلی تلاش می کنی در طول روز برای خودت که به نحوی این زمانی را که دارد از دست می رود و خب ارزش دارد و تو می توانی برای خیلی چیزها از آن استفاده کنی، این را تا حدی از تحلیل رفتن و از دست رفتنش به هر شکلی جلوگیری کنی. حالا ممکن است یک بخشش ورزش باشد، یک بخشش تمرین ذهنی باشد و یک بخشش کتاب خواندن باشد. در زندان حقیقتا مهمترین کاری که تو می توانی بکنی اگر که به مطالعه علاقمند باشی، بهترین فرصت دنیا را تو برای مطالعه و نوشتن داری و شاید حتی انجام یک کار تحقیقی. و تقریبا از معدود چیزهای است در کنار ورزش که اینها چیزهای است که به زندگیت دیسپلین می دهد. در واقع یک انسجام فکری و برنامه ای ایجاد می کند برایت که بتوانی مقاومت کنی و بتوانی یک مقداری فشار زندان را کمش کنی. این دیسپلینی که به تو داده می شود از طریق این دو، مهمترین چیزی است که شاید به دست بیاوری و بعدا بتوانی از آن استفاده کنی.
-حالا می خواهم یک ذره سوال جزی تر ازت بکنم خیلی سوال های کلی ازت پرسیدم. زمانیکه داشتی از ایران می آمدی بیرون بحث های انتخابات شروع شده بود، نظرت در مورد انتخابات آینده چیست؟ در مورد وضعیت کاندیداها، مثلا خاتمی بیاید، نیاید؟
ببین البته من به عنوان یک فعال حقوق بشر همیشه سعی کردم یه مقداری از سیاست فاصله داشته باشم حالا نه لزوما از نظر دادن در مورد سیاست ولی از نظر فعالیت سیاسی. چون بهرحال یک فعال حقوق بشر اگر دارد فعالیت حقوق بشری می کند چون ماهیت حقوق بشر غیر سیاسی است که حالا این بحث خیلی جدی و بحث چالشی است.
- آره من نمی خواهم وارد این بحث شوم الان.
آره، چون کارکردش اینطوری است. اما چون نظر را پرسیدی من در مورد انتخابات پیش رو فکر می کنم ما یک مقدار کماکان دچار آن احساس واکنشی هستیم. متاسفانه هر دوره ای این اتفاق در ایران افتاده است. چون جریانی که در مسند قدرت است یک میزانی ارزش های بد را دارد و ما در جریان اصلاح طلبی خودمان اصولا کارکرد ایجابی نداریم و کارکرد سلبی داریم، در هر دوره فقط نیاز است که ما بیایم و بدی ها را نفی کنیم. در واقع ما چیزی برای برنامه ریزی و چیزی برای ایجاد کردن نداریم. ما دیگر نمی توانیم امر مثبت و ایجابی داشته باشیم. به واسطه ای اینکه ما همیشه کافی است که این را سلب و منفی کنیم هیچ وقت این جریان آسیب شناسایی نشده است که چرا ما یک سری شکست های دوره ای داشتیم. در واقع هیچگونه بازسازی، نقد از درون، انتقاد از خود متاسفانه در این جریان پذیرفته نشد و من هنوز هم می بینم که هر دوره ایی که این اتفاق می افتد، یعنی تو ببین در طول چهار سال گذشته ما نه تنها یک آسییب شناسایی از چرایی و چیستی نداشتیم و اینکه کسی بیاید پاسخگو باشد که چطور افول کرد آن جنبش سبزی که آنقدر امیدوار بود؟ که البته نسبتا هم احساسی بود. این آسیب شناسی را که نداشتیم به هیچ، اینکه دوباره همان قضیه تکرار شده است. می دانی چه می گویم. من خوش بین نیستم، در واقع من فکر نمی کنم که…. حالا من برای خیلی از دوستانی که ممکن که در مورد آمدن خاتمی نظرشان مثبت باشد، احترام زیادی قائلم و واقعا نظرات اینها را در جاهای دیگر ستوده ام اما درباره این یک مورد من فکر نمی کنم چون به دلایل بسیار بسیار زیاد، از جمله ویژگی های شخصیتی آقای خاتمی که زیاد درباره اش بحث شده و از جمله شکل و (Paradigm) امروز قدرت در ایران که جایی برای فعالیت و بهبود فضا وجود ندارد و در واقع موضوعیتی حضور اصلاح طلبان ندارد و من فکر نمی کنم که اصلا به رسمیت شناخته شود. به تمام این دلایل من فکر می کنم کار درستی نباشد و در واقع این متاسفانه دوباره دو دسته خواهد کرد و به همگرایی که حداقل نسبی وجود دارد به عدم همگرایی و تفرق دامن خواهد زد.
وی در بخشی از این مصاحبه در این خصوص می گوید:«مشخصا این بود و دو دلیل کلی که الان برای خودم وجود دارد؛ من یک سری ایده ها دارم، یک سری (Proposal)، یک سری طرح ها داشتم و خیلی دوست داشتم این سالها اینها را دنبال کنم و در سال ۸۸ داشتم یکی، دو تایش را پیگیری می کردم و دیگر بعد متعاقب این فشارها و متعاقب از دست رفتن نظم زندگیم…. ببین فشار یک بخشش است و بخش دیگر از دست رفتن نظم زندگی. تو نیاز داری به یک نظم ذهنی و نظم محیطی که بتوانی فعالیتت را را ادامه بدهی و موقعی که این از تو گرفته می شود خیلی سخت است. کمترین چیز این است که تو نیاز به جایی داری که بتوانی در آن زندگی کنی، نیاز به شغل داری که بتوانی خودت را تامین کنی و در کنار آن، یعنی موقعی که نیازهای مادیت برطرف شد بتوانی حداقل یک آرامش فکری داشته باشی که طرح ریزی کنی، برنامه ریزی کنی و بتوانی فعالیت هایت را انجام بدهی یعنی لزوما تهدید و فشار تمام قضیه نیستی و.. نیاز به ارتباط داری.»
متن کامل این مصاحبه را در زیر می خوانید. علاوه برآن بخش اول مصاحبه را در پادکست هفته دهم و بخش دوم آن را به صورت مجزا در فایل صوتی ایی که در زیر مشاهده می کنید می توانید گوش کنید.
بخش اول:
- آقای گودرزی خیلی خوشحالم که به برنامه این هفته ۵ عصر آمدید، شما عضو “کمیته گزارشگران حقوق بشر” بودید و دبیر سابق این کمیته و به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شدید، تبعید به زابل شدید و الان از کشور خارج شدید، وضعیتتان در ایران چگونه بود؟ حکمتان را که به شما داد چه اتفاقی افتاد بعد از آن؟ باید حتما به زابل می رفتید که از ایران آمدید بیرون؟
اجازه بدهید من اول سلام عرض کنم خدمت شما و همه شنوندگان تان. حکم من را که دادند، در واقع حکم دادگاه بدوی- همان دادگاه اولیه- زمانی که من خودم هنوز در بازداشتگاه ۲۰۹ بودم، دادند و در جلسه دوم دادگاه که رفته بودم، آقای قاضی پیرعباسی حکم را به من داده بود و من دیدم که پایین حکم اشاره شده که به علت تکرار جرائم و به دلیل جلوگیری از ایجاد مفسده در سایر زندانیان هم بند مقتصی است که زندانی مدت محکومیت یعنی ۵ سال حبس تعزیری را در زندان شهرستان زابل بگذرانند که چیز نوظهوری بود و…
مگر شما چکار می کردید؟ اصلا چرا شما را گرفتند از اول؟
در واقع من تعداد زیادی بازداشت شدم ولی دوبار که به طور جدی بازداشت شدم و مدت زیادی ماندم بیشتر مرتبط با فعالیتم در کمیته گزارشگران حقوق بشر بود و ..
- شما خودتان را یک فعال حقوق بشر معرفی می کنید آقای گودرزی؟
بیشتر من فکر می کنم آره، متن فعالیت کاری من حقوق بشر بوده ولی من کماکان همیشه یک علاقه ای به روزنامه نگاری داشتم و در زمینه حقوق بشر هم تا حدی سعی کردم تا حدی همیشه دنبالش کنم.
- فعال حقوق بشر کیه؟ چی کار می کند؟ مثلا شما صبح که از خواب بیدار می شوید تا شب یک فعال حقوق بشر چه کار می کند؟ اگر برای مردم توضیح بدهید جالب باید باشد.
ببین این سوال شاید خیلی وسیع باشد و شاید خیلی جنبه های مختلفی داشته باشد ولی به طور کلی فعال حقوق بشر در بیان ساده خودش کسی است که در زمینه حقوق بشر فعالیت می کند. این خیلی جواب ساده ای است اما مهم این است که اینجا تعریف باید نسبتا واضحی از حقوق بشر ارائه شود یعنی حقوق بشر چیزی نیست که فقط ما بتوانیم با این دو کلمه درباره اش شعار بدهیم. حقوق بشر یک مفهموم جامع و متاخری است و کسیکه دارد فعالیت حقوق بشر می کند یا به عبارت بهتر دارد کنش حقوق بشری انجام می دهد باید از دو چیز درک نسبتا متناسبی داشته باشد یک مفهوم کنش، چارچوبش، هدفش و پیامد هایش، و دوم کنشی در رابطه با حقوق بشر که این خودش مستلزم درکی از خود مفهوم حقوق بشر، مفهوم حق و یک سری مفاهیم جانبی است و باید درک کند که می خواهد به چی برسد و چطور و با چه ابزاری بتواند در زمینه محق شدن معیارهای حقوق بشر و در واقع بهبود و بهتر شدنش تلاش کند.
- اگر اشتباه می کنم لطفا بگو، آخرین باری که شما را گرفتند با دو تا از دوستانت گرفتندت، خانم نهال (سحابی) و آقای بهنام (گنجی) شما را گرفتند و بعد که نهال و بهنام از زندان آمدند بیرون…
نه کامبیز جان این یک اشتباهی که شده است..
- برای همین گفتم که اگر اشتباه می کنم بگو، درستش را بگو.
نهال دوست من بازداشت نشده بود به هیچ وجه. یک دوستی همراه ما بازداشت شد که حالا شاید نیازی نباشد اسمش را بیاورم ولی از دوستان بهنام بود که ایشان یکی دو روز بعد آزاد شد.
- در هر صورت داستان این است که خانم نهال از دوستان شما اقدام به خودکشی کرد و بهنام را که گرفتند و از زندان آمد بیرون، اقدام به خودکشی کرد خیلی ها دوست دارند جزییات بیشتری بدانند، چه شد که اینطوری شد؟ تو می توانی بیشتر برای مردم توضیح بدهی ؟
خب من هر دوی اینها را تقریبا می شناختم و نسبتا دوستان صمیمی من بودند. بهنام از یک مدتی قبل از این بازداشت تصمیم به خودکشی گرفته بود ولی خب اجرایش نکرده بود.
- یعنی تصمیم گرفته بود به شما گفت که من می خواهم خودم را بکشم؟
من در جریانش بودم و بله خیلی صحبتش را می کرد و خب افسرده گی شدید داشت اما مسلما چیزی که نمی شود انکار کرد اینکه این بازداشت، ببینید فعال سیاسی که ممکن است آمادگی این برخورد را داشته باشد یا خودش را برای یک هزینه آماد کرده باشد تفاوت می کند با فردی که در جریان این قرار می گیرد و دچار ممکن آسیب و ضربه یا (Trauma) شود که نتواند با آن کنار بیاید و آن شدت برخورد، تحقیر و خشونتی که در بازجویی به کار می رود و من در جریانش بودم که اینها برای بهنام اتفاق افتاده است، ممکن است که برای فرد خیلی دشوار باشد و فضای روحیش را خیلی خیلی دشوارتر کند برای پذیرشش. من آنطور که در جریان قرار گرفتم از طریق هم بندی هایش که بعد از دوران انفرادی با آنها بود مورد خشونت و تهدید زیاد واقع شده بود و در بخش های متاسفانه از او خواسته بودند علیه من اقداماتی کند، چیزی بگوید که اینها ممکن ا ست مقداری ناراحتش کرده باشد و در کنار اینها برخورد خشونت آمیز توام با تحقیر چیزی است که خیلی سخت می شود فراموشش کرد. یعنی واقعا روی روان فرد سنگینی می کند. همه اینها به همراه اینکه باید به این هم اشاره کنم که بهنام یک علاقه شخصی به نهال داشت و در واقع یک دوست داشتنی، یک حس عاشقانه ای شاید به نهال داشت که در کنارش این هم شاید موثر بود.
- در مورد خودکشی نهال چی، نظرت درباره آن چیه ؟
خودکشی نهال هم یک خودکشی کاملا غیر سیاسی بود. نهال هم شاید بیش از یکسال بود که خیلی به لحاظ روحی افسرده بود و اگر شما وبلاگش را هم بینید در مورد این موضوع خیلی صحبت کرده و شاید دلیلی که این دو را خیلی به هم نزدیک می کرد همین بود. یعنی بهنام با خواندن شعرهای نهال یک حس نزدیکی پیدا کرده بود با حسش از خستگی و حسش از عدم تحمل این فضا. در شعرهایی که در حدود یکسال و یکسال و نیم قبل از این ماجرا هم در وبلاگش است، اشاره کرده به این داستان… به نیازش شاید به خودکشی و متعاقب این قضیه همان طور که در خودکشی بهنام قطعا آن بازداشت و جریانات متعاقبش عامل موثر بود؛ در خودکشی نهال هم خودکشی بهنام بسیار موثر بود.
- خیلی من متاسفم که مجبورت کردم این خاطرات را دوباره بازگویی بکنی ولی به خاطر اینکه مردم پرسیده بودند من از تو پرسیدم آقای گودرزی. اینجا بخش اول مصاحبه تمام می شود و من در بخش دوم مصاحبه، سوالات خیلی زیادی مردم پرسیده اند که از تو خواهم پرسیدم. اما آخرین سوالی که من همیشه از کسانیکه مصاحبه می کنم، می پرسم این است که حرف حساب شما چیست آقای گودرزی؟ در کل اگر بخواهی کوتاه بگویی.
حرف حساب من خطاب به شما و یا خطاب به خودم؟
- حرف حساب خودت چییست؟ خطاب به هر کس.
من فکر می کنم که اصولا در جایگاهی شاید نباشم که بخواهم برای بقیه حرف حساب را مشخص کنم ولی اگر بخواهم برای خودم چند گزاره مشخص کنم، هر آدمی نیاز دارد به چیزهایی که وجودش، زندگیش و بودنش را معنا دار کند. حرف حساب من این است که من حق دارم و به واسطه حقم بایستی تلاش کنم که برون دادی که از من وجود دارد و در واقع آن فعالیت و در کنارش آن ذهنینی که از من به محیط اطرافم متبادر می شود من را در واقع با یک معنایی نشان بدهد که فاقد آن خلاء معنایی باشد که محیط اطراف ما به واسطه روزمره گی، فشار خفقان، محدودیت و هر چیز دیگر در تلاش است که آن را از ما بگیرد و در واقع تمام زندگی شاید یک کشاکش دائمی باشد بین آن چیزی که باید باشد و آن چیزی که به طور نسبی درست است و آن چیزی که هست و نادرست است و ما محق نیستیم نسبت به پذیرشش و این تضادی که شکل می گیرد و تعارض دائمی که وجود دارد و اینکه تلاش را باید همیشه ادامه داد و شاید قانون دائمی زندگی همین باشد.
- کوهیار گودرزی من می دانم تو در دانشگاه شریف درس خواندی و همه می دانند که وارد شدن به این دانشگاه یعنی چند سال زحمت شبانه روزی و بعد از تحصیل محروم شدی. چرا از تحصیل محرومت کردند؟
من هم زمان با پذیرشم در دانشگاه شریف، در انجمن اسلامی دانشگاه شریف هم فعال بودم و البته به واسطه آنکه بیشتر فعالیت هایم تقریبا در همان ابتدای تحصیل در کمیته گزارشگران حقوق بشر دنبال می شد کمتر پیگیر فعالیت انجمن اسلامی بودم اما متعاقب آن در “دفتر شورای تحکیم وحدت تهران” و در برهه هایی در “کمیته حقوق بشر سازمان ادوار تحکیم” من فعالیت داشتم. عمدتا به واسطه فعالیت های درون دانشگاه و بعضا فعالیت های خارج از دانشگاه فشارهایی از سوی نهادهای امنیتی در زمان تحصیلم به من وارد می شد. به خصوص مسئله دفن شهدا که اولین بار در ۲۲ اسفند ۱۳۸۴ در دانشگاه شریف اتفاق افتاد که من به کمیته انظباطی احضار شدم و متعاقب آن حکم یکسال تعلیق اتفاق افتاد.
- دفن شهدا یعنی همان موقع که می خواستند چند شهید به دانشگاه بیاورند، آنجا بگذارند؟
بله، اوایل دوره تحصیلی من بود که در این مسئله به همراه بقیه بچه ها … فعالیت داشتم و اولین برخوردی که در دانشگاه اتفاق افتاد سر همان مسئله بود. بعد از آن فشارها و تهدید ها از سوی حراست و یا از سوی مامور وزارت اطلاعات در دفتر حراست بود که بازجویی یا هر چیز دیگر اتفاق می افتاد ولی آنچنان جدی نبود یعنی به مسئله خاصی ختم نمی شد. نهایتا در حد بازجویی و تعهد بود تا اینکه اتفاقات ۸۸ افتاد و در واقع یک سری مفاهیم به هم ریخت ، یک سری مرزها جا به جا شد، یک سری آزادی ها از همیشه محدودتر و حساسیت ها هم از همیشه بیشتر شد. یعنی دو مسئله عمده ای که اتفاق افتاد؛ یکی این بود که برخورد با نهادهای حقوق بشری شدت گرفت به واسطه فضایی که بود و نهادهایی که بالاخره یک مقدار کار خبری می کردند و من مدت زمانی شاید نزدیک به پنج شش ماه بود که در کمیته فعالیت نداشتم و در واقع یک مقدار درگیر امور شخصی خودم بودم. من بعد از بازداشت دوستم، خانم شیوا نظر آهاری برگشتم و دوباره دبیر کمیته شدم و فعالیت کردیم و خیلی واقعا بعد از انتخابات من فعالیت هایمان را مثبت ارزیابی می کنم، فعالیت مثبت و خوبی داشتیم و باز بعد از آزادی شیوا این فعالیت ها ادامه داشت و من به طور جدی در ۲۹ آذر ۱۳۸۸ در شب وفات آقای منتظری با دوستان عازم قم بودیم که اتوبوس ما را نگه داشتند که البته خیلی از خانواده های زندانیان سیاسی هم بودند ولی ما سه نفر را از کمیته گزارشگران بازداشت کردند یعنی مشخصا به دنبال ما بودند. من، خانم نظر آهاری و یکی از دوستان مان، آقای سعید حائری که ایشان هم دو سال حبس متعاقب آن قضیه گرفت که اتفاقا همین چند ماه پیش حکمش اجرا شد.
- چه جوری از ایران آمدی بیرون؟
ببین کامبیز جان، من بعد از حکمم واقعا شرایط مشخصی نداشتم. در واقع چیزی که خیلی اذیت می کرد این بود که دیگر برنامه مشخصی نداشتم. من نمی توانستم دوباره با خیال راحت کار کنم. با وجود اینکه پیگیری کردن کارم برایم در این سال ها خیلی سخت بود یعنی علاوه بر تحصیلم تمام شرایط زندگیم. و عملا در بازجوی ها بارها به من گفته می شد که شرایط زندگی در ایران را برای تو سخت می کنیم و این دقیقا همان چیزی بود که آنها می خواستند چون زندگی سخت در ایران، فشار در ایران، برای مجبور کردن به خروج از کشور. بعد از تایید حکمم، من دیگر در واقع آن دیسپلین مشخص زندگیم را نداشتم و نمی توانستم برنامه ریزی کنم چرا که برنامه ریزی بلند مدت نمی توانست اتفاق بیفتد چون هر لحظه امکان داشت که حکم من اجرا شود و دیگر آن سرمایه گذاری و برنامه ریزی که داشتم از بین برود. این ماه های بعد از این دوره آزادی را در واقع می توانم بگویم به شکلی گذراندم که سختم بود ببینم که دست روی دست گذاشتم و.. نه لزوما حالا منظورم یک کنش خیلی شاید رادیکال باشد، نه. حتی از معدود فعالیت های روزانه خودم هم باز ماندم. یعنی شاید روزها می گذشت و می دیدم که نتوانستم یک فکر جدی درباره این موضوع بکنم یا می دیدم که دیگر ایده هایم را دارم از دست می دهم و من سختم بود ببینم خودم را در جلوی چشمان خودم که دارم فرو کاهیده می شوم که ببینم موجودیت من که برایش ارزش قائل بودم روز به روز دارد نازل تر می شود و در واقع هر روز دارم تهی تر می شوم..
- یعنی عملا این انفعالی که داشتی باعث شد که از ایران بیایی بیرون ؟
مشخصا این بود و دو دلیل کلی که الان برای خودم وجود دارد؛ من یک سری ایده ها دارم، یک سری (Proposal)، یک سری طرح ها داشتم و خیلی دوست داشتم این سالها اینها را دنبال کنم و در سال ۸۸ داشتم یکی، دو تایش را پیگیری می کردم و دیگر بعد متعاقب این فشارها و متعاقب از دست رفتن نظم زندگیم…. ببین فشار یک بخشش است و بخش دیگر از دست رفتن نظم زندگی. تو نیاز داری به یک نظم ذهنی و نظم محیطی که بتوانی فعالیتت را را ادامه بدهی و موقعی که این از تو گرفته می شود خیلی سخت است. کمترین چیز این است که تو نیاز به جایی داری که بتوانی در آن زندگی کنی، نیاز به شغل داری که بتوانی خودت را تامین کنی و در کنار آن، یعنی موقعی که نیازهای مادیت برطرف شد بتوانی حداقل یک آرامش فکری داشته باشی که طرح ریزی کنی، برنامه ریزی کنی و بتوانی فعالیت هایت را انجام بدهی یعنی لزوما تهدید و فشار تمام قضیه نیستی و.. نیاز به ارتباط داری.
- این تهدید و فشار چه جوری بود؟ مثلا من می دانم که مادرت زمانیکه تو زندان بودی خیلی زحمت کشید، برایش کلی دردسر درست شد. هنوز فشار روی مادرت و یا روی خانواده ات است؟ مادرت موافق بود با خروجت از کشور؟
مادر من همیشه موافق بود با این قضیه. چرا که من تنها فرزند مادرم هستم و واقعا محق بود چون مادرم من را تنها بزرگ کرده و در واقعا چیزی جز من در زندگیش نداشته و همیشه با اصرار این را از من می خواست و برای من هم سخت بود نه گفتن به این قضیه. از همان زمان ۸۸ هم صحبتش بود که از من می خواست از کشور بروم و درسم را ادامه بدهم چون برای مادرم خیلی مهم بود که من درس بخوانم و همیشه دوست داشت که به قول خودش (PhD) بگیرم وبرایش خیلی سخت بود که من از دانشگاه اخراج شدم و متعاقب آن فشارهایی که به او وارد شد و پارسال که بازداشتش کردند و هشت ماه هم در زندان نگهش داشتند. در واقع بعد از این دوره من دیگر حرفی برای گفتن نداشتم و در واقع دلیلی نداشتم. این خیلی سخت بود برای من و فقط مادرم نبود. من همیشه در سال های قبل از این، وقتی که هر بحثی می شد در باب این هزینه ایی که ما داریم متحمل می شویم من همیشه یک سری دلایل منطقی داشتم که می توانستم اینها را اقامه کنم در مقابل دوستانی که دارند با من صحبت می کنند و تا حدی توجیه پذیر بود چه از نظر خودم و چه از نظر مخاطبم، ولی بدترین بخش قضیه این بود که در این ماه های آخر واقعا هیچ دلیلی در مقابل دوستانی که با من بحث می کردند که من را قانع کنند برای خروج از کشور نداشتم چرا که تمامی حق با آنها بود. یعنی در واقع وقتی هیچ کنشی از شما صادر نمی شود، موقعیکه شما روز به روز یک سری فرصت ها را از دست می دهی. شما نیاز به تحصیل داری، نیاز به مباحث آکادمیک داری، نیاز داری که بتوانی فعالیت کنی و کاری نمی کنی و در واقع این خطر هم وجود دارد که بدون هر گونه فعالیتی بکنی در واقع بدون آن منافع، یک هزینه ایی را متحمل شوی که آن هزینه، هزینه بسیار سنگینی است. موقعی که این شرایط بود… می گویم متاسفانه یک مقدار زیادش احساسات بود که این هم من را اذیت می کرد که دیگر با منطقم نمی توانستم با این قضیه روبه رو شوم.
- یه سوالی هم است که خیلی ها پرسیدند که حالا اینهمه فشار و زندگی تو مختل شد، زندگی طبیعی نداشتی، زندان رفتی. مادرت که تو را به تنهایی بزرگ کرده کلی عذاب کشید به خاطر رفتن تو به زندان و اینها… خیلی ها پرسیدند که آیا ارزشش را داشت؟ ارزشش را دارد؟
کامبیز جان در مورد ارزشش من نمی توانم صحبت کنم چون ارزش یک چیز نسبی است یعنی تا حد زیادی شاید ارزشش را داشت. اما در مورد درستیش می توانم صحبت کنم. چون درستیش را به عنوان فردی که در واقع درمرکز این اتفاقات بوده، این منم، و این سوژه ذهنی منه که تعیین می کنه. در واقع اگر این انتخاب من بوده و اگر من در انتخاب خودم درست عمل کردم تنها چیزی که مشخص می کند درستی این را در طول زمان، عدم پشیمانی من نسبت به این قضیه است و من کماکان هر موقع که به گذشته بر می گردم احساس رضایت می کنم از اینکه انجام دادم. از اینکه فکر می کردم درست است و از اینکه با یک چارچوب مشخص شروع به فعالیت کردم و مهمترین بخشش، از اینکه زمانیکه من فعالیتم را شروع کردم- چه فعالیت حقوق بشری و چه فعالیت های دانشجویی- آن زمان خوشبختانه یک درکی داشتم نسبت به اینکه می خواهم یک کنش انجام دهم، حالا درک نسبی. و آن زمان با خودم خیلی کلنجار رفتم که پیامدهای این موضوع را برای خودم حل کنم و بپذیرم که اگر من این فعالیت را می خواهم انجام بدهم خواه ناخواه روزی قطعا هزینه نسبتا سنگینی را متحمل می شوم. این قضیه به من کمک کرد که سعی کنم فعالیتی که می کنم ارزش آن هزینه ای که قرار متحمل بشوم را داشته باشد و در واقع به بهبود فعالیت من کمک کرد. مهمترینش این بود که دیگر واکنش من در برابر یک فضای سیاست زده نبود… این انتخاب من بود و من هنوز برای انتخاب خودم ارزش قائلم.
- مهمترین چیزی که از زندان یاد گرفتی چی بود آقای گودرزی؟
در زندان مهمترین چیزی که یاد گرفتم، خب این سوال را چون بی مقدمه هم پرسیدی.. زندان یک مقدار شاید با سلول انفرادی و ۲۰۹ فرق دارد.
- وقتی می گویم زندان منظورم همان زندان و فضای انفرادی است و کلا وقتی آدم را به زندان می برند.
من یکبارش را در سلول انفرادی بودم و بعد در زندان، یکسالش را. این دوره را کلا در سلول بودم. ولی شاید بتوانم بگویم مهمترین موضوعی که تو از لحظه ورودت به سلول و روزهای بعدش که در انفرادی هستی و روزهایی که به سمت روزمره گی رفته زندان تجربه می کنی و می آموزی این است که مهمترین چیزی که تو داری از دست می دهی زمان است و هیچ چیز ارزشمندتر از این نیست و خب خیلی تلاش می کنی در طول روز برای خودت که به نحوی این زمانی را که دارد از دست می رود و خب ارزش دارد و تو می توانی برای خیلی چیزها از آن استفاده کنی، این را تا حدی از تحلیل رفتن و از دست رفتنش به هر شکلی جلوگیری کنی. حالا ممکن است یک بخشش ورزش باشد، یک بخشش تمرین ذهنی باشد و یک بخشش کتاب خواندن باشد. در زندان حقیقتا مهمترین کاری که تو می توانی بکنی اگر که به مطالعه علاقمند باشی، بهترین فرصت دنیا را تو برای مطالعه و نوشتن داری و شاید حتی انجام یک کار تحقیقی. و تقریبا از معدود چیزهای است در کنار ورزش که اینها چیزهای است که به زندگیت دیسپلین می دهد. در واقع یک انسجام فکری و برنامه ای ایجاد می کند برایت که بتوانی مقاومت کنی و بتوانی یک مقداری فشار زندان را کمش کنی. این دیسپلینی که به تو داده می شود از طریق این دو، مهمترین چیزی است که شاید به دست بیاوری و بعدا بتوانی از آن استفاده کنی.
-حالا می خواهم یک ذره سوال جزی تر ازت بکنم خیلی سوال های کلی ازت پرسیدم. زمانیکه داشتی از ایران می آمدی بیرون بحث های انتخابات شروع شده بود، نظرت در مورد انتخابات آینده چیست؟ در مورد وضعیت کاندیداها، مثلا خاتمی بیاید، نیاید؟
ببین البته من به عنوان یک فعال حقوق بشر همیشه سعی کردم یه مقداری از سیاست فاصله داشته باشم حالا نه لزوما از نظر دادن در مورد سیاست ولی از نظر فعالیت سیاسی. چون بهرحال یک فعال حقوق بشر اگر دارد فعالیت حقوق بشری می کند چون ماهیت حقوق بشر غیر سیاسی است که حالا این بحث خیلی جدی و بحث چالشی است.
- آره من نمی خواهم وارد این بحث شوم الان.
آره، چون کارکردش اینطوری است. اما چون نظر را پرسیدی من در مورد انتخابات پیش رو فکر می کنم ما یک مقدار کماکان دچار آن احساس واکنشی هستیم. متاسفانه هر دوره ای این اتفاق در ایران افتاده است. چون جریانی که در مسند قدرت است یک میزانی ارزش های بد را دارد و ما در جریان اصلاح طلبی خودمان اصولا کارکرد ایجابی نداریم و کارکرد سلبی داریم، در هر دوره فقط نیاز است که ما بیایم و بدی ها را نفی کنیم. در واقع ما چیزی برای برنامه ریزی و چیزی برای ایجاد کردن نداریم. ما دیگر نمی توانیم امر مثبت و ایجابی داشته باشیم. به واسطه ای اینکه ما همیشه کافی است که این را سلب و منفی کنیم هیچ وقت این جریان آسیب شناسایی نشده است که چرا ما یک سری شکست های دوره ای داشتیم. در واقع هیچگونه بازسازی، نقد از درون، انتقاد از خود متاسفانه در این جریان پذیرفته نشد و من هنوز هم می بینم که هر دوره ایی که این اتفاق می افتد، یعنی تو ببین در طول چهار سال گذشته ما نه تنها یک آسییب شناسایی از چرایی و چیستی نداشتیم و اینکه کسی بیاید پاسخگو باشد که چطور افول کرد آن جنبش سبزی که آنقدر امیدوار بود؟ که البته نسبتا هم احساسی بود. این آسیب شناسی را که نداشتیم به هیچ، اینکه دوباره همان قضیه تکرار شده است. می دانی چه می گویم. من خوش بین نیستم، در واقع من فکر نمی کنم که…. حالا من برای خیلی از دوستانی که ممکن که در مورد آمدن خاتمی نظرشان مثبت باشد، احترام زیادی قائلم و واقعا نظرات اینها را در جاهای دیگر ستوده ام اما درباره این یک مورد من فکر نمی کنم چون به دلایل بسیار بسیار زیاد، از جمله ویژگی های شخصیتی آقای خاتمی که زیاد درباره اش بحث شده و از جمله شکل و (Paradigm) امروز قدرت در ایران که جایی برای فعالیت و بهبود فضا وجود ندارد و در واقع موضوعیتی حضور اصلاح طلبان ندارد و من فکر نمی کنم که اصلا به رسمیت شناخته شود. به تمام این دلایل من فکر می کنم کار درستی نباشد و در واقع این متاسفانه دوباره دو دسته خواهد کرد و به همگرایی که حداقل نسبی وجود دارد به عدم همگرایی و تفرق دامن خواهد زد.
ادامه اعتصاب غذای یک زندانی سیاسی و اعتراضات به بازرسی بدنی در زمان ملاقات
کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران:
یک منبع محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که مصطفی مصری زندانی سیاسی کُرد که از روز یک شنبه ۲۹ اردیبهشت ماه یه دلیل موافقت نکردن مسئولین زندان با انتقالش به زندان نقده با دوختن لبهای خویش اقدام به اعتصاب غذا نموده بود، همچنان در انفرادی زندان ارومیه به اعتضاب غذا خویش ادامه داده است و مسئولین زندان نیز به اعتصاب غذای او در این ۲۲ روز بیتوجهی کردهاند.
به گفته این فعال حقوق بشر، این زندانی سیاسی در چند روز اول اقدام به اعتصاب خشک کرده و بعدا تنها به صورت محدود با نی اقدام به نوشیدن آب کرده و تدام این اعتصاب غذا سبب نگرانی خانواده نسبت به سلامتی او شده است. مصطفی مصری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به سه سال و نیم حبس محکوم شده و پیشتر نیز ۶ ماه را در زندان اشنویه گذرانده و کلا حدود دو سال است که در حال تحمل حبس خود است.
این فعال حقوق بشر در ادامه به کمپین گفت که همچنبن روز شنبه ۴ خردادماه نیروهای بازرسی زندان در بخش ملاقات زندان مرکزی ارومیه بعد از بازرسی شدید بدنی خانواده ۵ زندانی سیاسی به نامهای بهروز آلخانی، منصور آروند، اسدالله ایوبی، قاسم رحیمیآذر و مصطفی فرجام که با اعتراض این خانوادهها مواجه شده بود، اقدام به بیاحترامی و توهین به خانواده این زندانیان کرده و اعلام کردهاند از این به بعد بنابه بخشنامه حفاظت زندان هر بار به صورت شدید خانواده زندانیان مورد بازرسی بدنی قرار خواهند و هر کس هم اعتراضی نسبت به این روند دارد، حق ملاقات با زندانیان را ندارد.
این فعال حقوق بشر در پایان افزود که در طی ماههای گذشته حفاظت زندان و اداره اطلاعات ارومیه فشار خویش را بر زندانیان سیاسی با احضار و تهدید آنها به انتقال به زندانهای دور افزایش داده است و بر در جریان همین فشارها بند ۱۲، که محل نگهداری زندانیان سیاسی بوده است را در پاییز ۹۱ منحل کرده و زندانیان جرائم خطرناک را از بندهای دیگر به این بند منتقل کردند.
یک منبع محلی به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که مصطفی مصری زندانی سیاسی کُرد که از روز یک شنبه ۲۹ اردیبهشت ماه یه دلیل موافقت نکردن مسئولین زندان با انتقالش به زندان نقده با دوختن لبهای خویش اقدام به اعتصاب غذا نموده بود، همچنان در انفرادی زندان ارومیه به اعتضاب غذا خویش ادامه داده است و مسئولین زندان نیز به اعتصاب غذای او در این ۲۲ روز بیتوجهی کردهاند.
به گفته این فعال حقوق بشر، این زندانی سیاسی در چند روز اول اقدام به اعتصاب خشک کرده و بعدا تنها به صورت محدود با نی اقدام به نوشیدن آب کرده و تدام این اعتصاب غذا سبب نگرانی خانواده نسبت به سلامتی او شده است. مصطفی مصری به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به سه سال و نیم حبس محکوم شده و پیشتر نیز ۶ ماه را در زندان اشنویه گذرانده و کلا حدود دو سال است که در حال تحمل حبس خود است.
این فعال حقوق بشر در ادامه به کمپین گفت که همچنبن روز شنبه ۴ خردادماه نیروهای بازرسی زندان در بخش ملاقات زندان مرکزی ارومیه بعد از بازرسی شدید بدنی خانواده ۵ زندانی سیاسی به نامهای بهروز آلخانی، منصور آروند، اسدالله ایوبی، قاسم رحیمیآذر و مصطفی فرجام که با اعتراض این خانوادهها مواجه شده بود، اقدام به بیاحترامی و توهین به خانواده این زندانیان کرده و اعلام کردهاند از این به بعد بنابه بخشنامه حفاظت زندان هر بار به صورت شدید خانواده زندانیان مورد بازرسی بدنی قرار خواهند و هر کس هم اعتراضی نسبت به این روند دارد، حق ملاقات با زندانیان را ندارد.
این فعال حقوق بشر در پایان افزود که در طی ماههای گذشته حفاظت زندان و اداره اطلاعات ارومیه فشار خویش را بر زندانیان سیاسی با احضار و تهدید آنها به انتقال به زندانهای دور افزایش داده است و بر در جریان همین فشارها بند ۱۲، که محل نگهداری زندانیان سیاسی بوده است را در پاییز ۹۱ منحل کرده و زندانیان جرائم خطرناک را از بندهای دیگر به این بند منتقل کردند.
۱۳۹۲ خرداد ۲۸, سهشنبه
بازداشت دهها نفر از مخالفان دولت اسلامگرای ترکیه در حمله به خانههایشان
بازداشت دهها نفر از مخالفان دولت ترکیه در حمله به خانههایشان
بی بی سی : پلیس ضدتروریسم ترکیه بامداد امروز چندین نفر را با هجوم به خانههایشان بازداشت کرده است.
علاوه بر اینها دفاتر هفتهنامه آتیلیم و خبرگزاری اتکین هم مورد حمله قرار گرفته است؛ هر دوی این رسانهها گرایش چپ و سوسیالیستی دارند. روزنامه حریت گزارش میدهد که ۱۹۳ نفر در استانبول به اتهام “سازماندهی اعتراضات خشونتبار و دعوت مردم به تظاهرات غیرقانونی” بازداشت شدهاند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از کانون وکلای استانبول میگوید ۹۰ نفر از اعضای “حزب سوسیالیست سرکوبشدگان” از کسانی هستند که پلیس به خانههایشان حمله کرده است. این گروه کوچک چپگرا در جریان اعتراضات پارک گزی و میدان تقسیم فعال بوده است.
دولت ترکیه طرحی برای ساخت یک مرکز خرید در پارک گزی داشت که زمینهساز اعتراضاتی در استانبول شد که به سرعت به تظاهرات ضددولتی گسترده در سراسر ترکیه بدل شد.
نخستوزیر ترکیه دیروز اعلام کرد که ممکن است برای سرکوب این اعتراضات به ارتش متوسل شود.
“ایستاده”
ادرم گوندوز، هنرمند معترض، چند روز پس از آن که پلیس معترضان را از میدان تقسیم بیرون کرد در این میدان هشت ساعت رو به یک چهرهنگاری بزرگ از مصطفی کمال آتاتورک ایستاد.
آقای گوندوز در این اعتراض نمادین هشت ساعت را در سکوت سپری کرد. دهها نفر به تبعیت از او در میدان تقسیم ایستادند.
پلیس ده نفر از کسانی را که حاضر به ترک میدان نشدند بازداشت کرد. اعتراض نمادین “مرد ایستاده” توجه بسیاری از معترضان را جلب کرده است.
……
۲۱ تن از بازداشت شدگان خارجی حوادث ترکیه آزاد شدند
پلیس از ۲۷ خارجی بازداشت شده ۲۱ نفر از انها را آزاد گذاشت
۲۱ تن از خارجیانی که در ترکیه به اتهام آنچه که شرکت و تحریک حوادث پارک گزی در انکارا، استانبول و اسکی شهیر خوانده شده دستگیر شده و تحت بازجوئی قرار داشتند، رها گردیدند .
در بین آزاد شدگان ۵ نفر که خود را روز نامه نگار معرفی کرده اند نیز وجود دارند .
به بازجوئی از ۶ خارجی دیگر منجمله یک خبرنگار که در زندان هستند، ادامه داده میشود .
در این میان یک تبعه المان نیز از ترکیه دیپورت گردید .
به گزارش رادیو ترکیه، توقیف شدگان تبعه ایران، روسیه، فرانسه، انگلستان، المان و یونان هستند .
بی بی سی : پلیس ضدتروریسم ترکیه بامداد امروز چندین نفر را با هجوم به خانههایشان بازداشت کرده است.
علاوه بر اینها دفاتر هفتهنامه آتیلیم و خبرگزاری اتکین هم مورد حمله قرار گرفته است؛ هر دوی این رسانهها گرایش چپ و سوسیالیستی دارند. روزنامه حریت گزارش میدهد که ۱۹۳ نفر در استانبول به اتهام “سازماندهی اعتراضات خشونتبار و دعوت مردم به تظاهرات غیرقانونی” بازداشت شدهاند.
خبرگزاری فرانسه به نقل از کانون وکلای استانبول میگوید ۹۰ نفر از اعضای “حزب سوسیالیست سرکوبشدگان” از کسانی هستند که پلیس به خانههایشان حمله کرده است. این گروه کوچک چپگرا در جریان اعتراضات پارک گزی و میدان تقسیم فعال بوده است.
دولت ترکیه طرحی برای ساخت یک مرکز خرید در پارک گزی داشت که زمینهساز اعتراضاتی در استانبول شد که به سرعت به تظاهرات ضددولتی گسترده در سراسر ترکیه بدل شد.
نخستوزیر ترکیه دیروز اعلام کرد که ممکن است برای سرکوب این اعتراضات به ارتش متوسل شود.
“ایستاده”
ادرم گوندوز، هنرمند معترض، چند روز پس از آن که پلیس معترضان را از میدان تقسیم بیرون کرد در این میدان هشت ساعت رو به یک چهرهنگاری بزرگ از مصطفی کمال آتاتورک ایستاد.
آقای گوندوز در این اعتراض نمادین هشت ساعت را در سکوت سپری کرد. دهها نفر به تبعیت از او در میدان تقسیم ایستادند.
پلیس ده نفر از کسانی را که حاضر به ترک میدان نشدند بازداشت کرد. اعتراض نمادین “مرد ایستاده” توجه بسیاری از معترضان را جلب کرده است.
……
۲۱ تن از بازداشت شدگان خارجی حوادث ترکیه آزاد شدند
پلیس از ۲۷ خارجی بازداشت شده ۲۱ نفر از انها را آزاد گذاشت
۲۱ تن از خارجیانی که در ترکیه به اتهام آنچه که شرکت و تحریک حوادث پارک گزی در انکارا، استانبول و اسکی شهیر خوانده شده دستگیر شده و تحت بازجوئی قرار داشتند، رها گردیدند .
در بین آزاد شدگان ۵ نفر که خود را روز نامه نگار معرفی کرده اند نیز وجود دارند .
به بازجوئی از ۶ خارجی دیگر منجمله یک خبرنگار که در زندان هستند، ادامه داده میشود .
در این میان یک تبعه المان نیز از ترکیه دیپورت گردید .
به گزارش رادیو ترکیه، توقیف شدگان تبعه ایران، روسیه، فرانسه، انگلستان، المان و یونان هستند .
اشتراک در:
پستها (Atom)