۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۸, شنبه

خاطرات زندانی سیاسی سابق اشرف علیخانی یا ستاره تهران


*** فرح واضحان زنی با قلبی از طلا ***
Bild: ‎از خاطرات زندانی سیاسی سابق اشرف علیخانی یا ستاره تهران 

https://www.facebook.com/zendani.siasi?fref=ts

*** فرح واضحان زنی با قلبی از طلا ***

" بخشهای غیرخصوصی از یک نامهء خصوصی به دو تن از دوستان خیلی عزیزم "

-اصولا امواج مثبت و منفی آدما رو زود متوجه میشم
سومین روز از متادون رفتیم یه سالن دیگه که تمیز و بزرگ بود
.......
فردای اونروز آقایی آمد و در راه پله ها که میز و صندلی بود نشست و هر کسی حرفی داشت میرفت پیشش . من گفتم موضوع چیه؟ گفتند این٬ نامه ها و کارها و پرونده های ما رو رسیدگی میکنه و نماینده وزارت اطلاعاتست
........
خلاصه به المیرا که وکیل بند بود اونموقع٬ گفتم که لطفا همراهی ام کنه چون من حالم بده و نمیتونم خوب توضیح بدم
المیرا همراهم اومد
........
چند روز بعد به المیرا حس خوبی پیدا کردم. موجش منفی نبود و دیدم دوستش دارم چون قلباً مهربون بود و دلسوز و نازکدل هم بود. اگرچه میخواست رفتارش خشن باشه! باور کنید راست میگما
وقتی گفتم دفتر لازم دارم برای نوشتن خاطراتم. المیرا به من دفتر داد
.....
غذای زندان را هم نمیشد خورد چون بدمزه بود و پیاز داشت. من پیاز پخته اصلا در غذا دوست ندارم. فقط سیب زمینی آب پز و تخم مرغ که میدادند را میخوردم و گاهی هم جمعه ها آش رشته اگر پیازش کم بود. و در خلال همین جیره های تخم مرغ و کره و مربا و پنیر گاهی المیرا سهم خودش رو هم به من میداد بخصوص شبها تخم مرغ و سیب زمینی تا بتونم کوکو درست کنم و بخورم( سهم هرکسی یه سیب زمینی متوسط یا دوتا کوچولو بود با یه تخم مرغ که برای کوکو کافی نبود) با سهم المیرا براحتی کوکو درست میکردم. و یا خودکار لازم داشتم که به من خودکار داد. یا وقتی ریملم گم شد المیرا ....
...
در این میان سر خانم شیرین عبادی با ... بحثم شد. من گفتم شیرین عبادی که سرنگونی خواه نیست و تازه لابی رژیم هم هست و اسلامی هم هست و خلاصه ازش بدم میاد. اینجا ......
بعد با هنگامه که همیشه تنها بود و یه دستگاه کوچولو داشت که شماره مینداخت. بالاش یه دگمه فشاری داشت که اعداد را نشون میداد. هی اون دگمه رو میزد و صلوات میفرستاد یا دعا میخوند...تنها بود همیشه و من هم که از اول ورودم به بند که در متادون بودیم وقتی فهمیدم اون جملهء طاقت بیار رفیق که در بند ۲۰۹ به دادم رسیده را هنگامه نوشته بوده عاشقش شده بودم. و بعد هم که دیگه در این بند روی پله ها نشسته و سیگارمیکشیدم زود سر صحبت باز میشد و با هنگامه سریع دوست شدیم. با لادن هم همین وضع پیش اومد. خلاصه اغلب با لادن که او داستان نویس بسیار قوی و خوبی هم هست و خیلی هم دختر باسوادیست و البته از نظر تحصیلات هم دکترا داره و گاه هم با هنگامه سه تایی مینشستیم و یا من داستان سرژ پائول را براشون تعریف میکردم یا لادن داستان بابک را یا من از س.پ حرف میزدم یا لادن حرفهای قشنگ اجتماعی و یا با هنگامه خاطراتم را میگفتم که چطور در بند ۲۰۹ با من رفتار شد و چه ها پرسیدند و خلاصه همه را بطور خنده دار میگفتیم و میخندیدیم
.....
المیرا مثل مامانهای مهربون بود اما هیچکس اینو نخواست بفهمه....حیف
.............
المیرا همیشه درد داشت. از نوک سرش تا سر انگشتای پاش درد میکرد. شکمش ورم داشت و درد میکرد. درد؟ ناله! اغلب بدنش بیخودی کبود میشد. معلوم نیست چرا. همه جاش. دستش. بازوش. پاش. کتفش. تمام بدنش بصورت لکه لکه کبود میشد. سرطان هم که میگفتند داره. قلبش هم درد میکرد. نه مثل قلب من! قلب او واقعا درد میکرد! من وقتی ناراحت میشم قلبم درد میگیره و تا بخندم و دلم خوش بشه دیگه قلبم درد نمیگیره اما المیرا واقعا قلبش مسئلهء جدی داشت. از نظر پزشکی و فیزیکی
اسمش بطور تلویحی بانوی غمها بود. هم غم. هم بیماریهای جسمی واقعی و نه لوس بازی و حساسیتهای عاطفی و واکنشهای عصبی
شبها خیلی به المیرا و مشکلاتش فکر میکردم. صدای گریه های معصومه و گاهی جیغش که همه را از خواب می پروند هم یکطرف از ذهنم رو گرفته بود. محبوبه کرمی هم حرف زدنش خیلی عالی بود ولی بشرطیکه یاد مردن مادر وپدرش نمی افتاد چون میزد زیر گریه های بیصدا و من از غصه خوردن برای مرده ها متنفرم و دوست ندارم کسی برای مرده ها گریه کنه. البته خودم هم گریه نمیکنم برای مرده ها. فقط یکبار گریه کردم. اونهم یک هفته تمام گریستم. بخاطر نادره افشاری... که هرگز هرگز هرگز خودمو نمیبخشم که چرا در اون دو ماه و نیم و حدود سه ماه که از زندان اومدم بیرون و نادره هنوز زنده بود بهش تلفن نزدم....آه... من عاشقش بودم ولی تلفن نکردم
بگذریم......
المیرا رو میگفتم... برای المیرا نامه ای نوشتم با این عنوان: المیرا ( فرح واضحان) زنی با قلبی از طلا
................................
بعد به المیرا نشون دادم. گفت یک نسخه ازین نامه را به یادگار به من بنویس و بده. حتی اگه این نامه اثر هم نداشته باشه و منو آزاد نکنند ولی از نظر معنوی برام ارزش داره. از من هم تشکر کرد و من نامه را روی کاغذی که از دفترچه ام کندم نوشته و دادم بهش و یک نسخه هم روی کاغذهای زندان نوشتم. همون فرمهای مخصوص که نامه های اداری میدادیم
آخ که المیرا چقدر در دلم آشیونه داره....
.....
روزی که دادستان من و المیرا رو احضار کرد به دفترش. دیدم تمام نامه هامو چیده روی میز و همه رو هم خونده چون از هر کدومشون مطلبی را عنوان میکرد و متوجه شدم همه رو خونده. خودشم پرسید که چرا خیال میکنی نامه هاتونو نمیخونم؟ چرا نوشتی که در دستگاه ریش ریش میکنید؟ ببین! این نامه ات! اینهم این!... و همینطور همه را نشانم داد و مطالبش خیلی مختصر و اشاره وار میگفت و دیدم همه را خونده! بنابراین سعی کردم مطالب مهمتری رابنویسم و نوشتم....حالا اینها را هم بعد میگم
.......
به المیرا مرخصی دادند برای درمان و معالجاتش که البته ما فکر کردیم دیگه برش نمیگردونند اما باز بعد از مدتی برگشت. و خوشبختانه باز رفت مرخصی و خلاصه الان که دیگه ماههاست بیرونه
موضوع معصومه یاوری هم همینطور شد. روزی که من و المیرا به نزد دادستان احضار شدیم از همه چی گفتم. از شب ناله های معصومه و اینکه شبها خواب بچه هاشو میبینه و بیاد پسر کوچولوش آغوشش رو باز میکنه تا بغلش کنه و بعد آغوشش خالی می مونه چون پسرک غیب میشه و بعد معصومه در خواب گریه میکنه بلند بلند. همه بیدار میشن یا در خواب حرف میزنه و خودش متوجه نمیشه که بلند داره ناله کنان حرف میزنه
به دادستان گفتم که من ازین چیزها رنج میکشم. در خانه که بودم فقط غم خودمو داشتم اما اینجا غم خودمو فراموش کرده ام. سی و سه تا غم ریخته توی دلم
آخه وقتی من وارد بند شدم دقیقا ۳۳ نفر در بند متادون بودند. با من شدیم ۳۴ تا ولی من خودمو جدا میدونستم و این عدد ۳۳ نمیخواستم بهم بخوره. واسه همین همیشه میگفتم ۳۳ نفر یا ۳۳ درد یا ۳۳ زندانی. البته اینو هم بخاطر ۳۳ پل میگفتم .
....
یکروز برای رفتن به بیمارستان خواستنش. اولین بار بود که میرفت بیرون از زندان برای مداوای قلبش
شب قبلش اومد کنارم نشست و کلی حرف زدیم
یکشب هم در ماه رمضون اومد نشست و ساعتها با هم گپ زدیم نصفه شبی و در راه پله ها
.....
من هم براش از س.پ گفتم... همیشه با همه از س.پ حرف میزدم دیگه! حرف دیگه ای که نداشتم
...
ببخشید... اینهمه نوشتم بی آنکه حرف اصلی که اول در نظرم بود بنویسم را نوشته باشم
حالا هم یادم رفت حرفای اصلی ام چی بود
......
هروقت ببینم داره به دوستم که بیگناه هم هست ظلم میشه با همین امکانات ناچیزم در حمایت و دفاع از او تلاش میکنم. اما .....اینو نمیفهمند و فقط نوکر و کنیز میخوان. من هم نه نوکر کسی میشم و نه کنیز کسی و نه اصلا برای کسی تره خرد میکنم. راهم مستقل است
......
هیچکدوم ازین افراد انگار کتاب احمد کسروی را نخونده. سیاست را نمیدونند که به چه معناست. فقط میخوان نوکر استخدام کنند آنهم نوکری که هروقت دلشون خواست بندازنش بیرون و توی سرش هم بزنند و من اصلا اینطوری زندگی نکرده ام و نمیتونم نوکر و مواجب بگیر کسی باشم و نمیخوام هم بجز عشق هیچ سرور و سالاری داشته باشم
این عشق هم اصلا ربطی به یک فرد و جنسیت نداره. عشق بمفهوم خلق تازه های آرامش بخش و مفید و آموزنده و زیبا
امیدوارم مرا درک کنید
..........
ستاره . تهران‎
" بخشهای غیرخصوصی از یک نامهء خصوصی به دو تن از دوستان خیلی عزیزم "

-اصولا امواج مثبت و منفی آدما رو زود متوجه میشم
سومین روز از متادون رفتیم یه سالن دیگه که تمیز و بزرگ بود
.......
فردای اونروز آقایی آمد و در راه پله ها که میز و صندلی بود نشست و هر کسی حرفی داشت میرفت پیشش . من گفتم موضوع چیه؟ گفتند این٬ نامه ها و کارها و پرونده های ما رو رسیدگی میکنه و نماینده وزارت اطلاعاتست
........
خلاصه به المیرا که وکیل بند بود اونموقع٬ گفتم که لطفا همراهی ام کنه چون من حالم بده و نمیتونم خوب توضیح بدم
المیرا همراهم اومد
........
چند روز بعد به المیرا حس خوبی پیدا کردم. موجش منفی نبود و دیدم دوستش دارم چون قلباً مهربون بود و دلسوز و نازکدل هم بود. اگرچه میخواست رفتارش خشن باشه! باور کنید راست میگما
وقتی گفتم دفتر لازم دارم برای نوشتن خاطراتم. المیرا به من دفتر داد
.....
غذای زندان را هم نمیشد خورد چون بدمزه بود و پیاز داشت. من پیاز پخته اصلا در غذا دوست ندارم. فقط سیب زمینی آب پز و تخم مرغ که میدادند را میخوردم و گاهی هم جمعه ها آش رشته اگر پیازش کم بود. و در خلال همین جیره های تخم مرغ و کره و مربا و پنیر گاهی المیرا سهم خودش رو هم به من میداد بخصوص شبها تخم مرغ و سیب زمینی تا بتونم کوکو درست کنم و بخورم( سهم هرکسی یه سیب زمینی متوسط یا دوتا کوچولو بود با یه تخم مرغ که برای کوکو کافی نبود) با سهم المیرا براحتی کوکو درست میکردم. و یا خودکار لازم داشتم که به من خودکار داد. یا وقتی ریملم گم شد المیرا ....
...
در این میان سر خانم شیرین عبادی با ... بحثم شد. من گفتم شیرین عبادی که سرنگونی خواه نیست و تازه لابی رژیم هم هست و اسلامی هم هست و خلاصه ازش بدم میاد. اینجا ......
بعد با هنگامه که همیشه تنها بود و یه دستگاه کوچولو داشت که شماره مینداخت. بالاش یه دگمه فشاری داشت که اعداد را نشون میداد. هی اون دگمه رو میزد و صلوات میفرستاد یا دعا میخوند...تنها بود همیشه و من هم که از اول ورودم به بند که در متادون بودیم وقتی فهمیدم اون جملهء طاقت بیار رفیق که در بند ۲۰۹ به دادم رسیده را هنگامه نوشته بوده عاشقش شده بودم. و بعد هم که دیگه در این بند روی پله ها نشسته و سیگارمیکشیدم زود سر صحبت باز میشد و با هنگامه سریع دوست شدیم. با لادن هم همین وضع پیش اومد. خلاصه اغلب با لادن که او داستان نویس بسیار قوی و خوبی هم هست و خیلی هم دختر باسوادیست و البته از نظر تحصیلات هم دکترا داره و گاه هم با هنگامه سه تایی مینشستیم و یا من داستان سرژ پائول را براشون تعریف میکردم یا لادن داستان بابک را یا من از س.پ حرف میزدم یا لادن حرفهای قشنگ اجتماعی و یا با هنگامه خاطراتم را میگفتم که چطور در بند ۲۰۹ با من رفتار شد و چه ها پرسیدند و خلاصه همه را بطور خنده دار میگفتیم و میخندیدیم
.....
المیرا مثل مامانهای مهربون بود اما هیچکس اینو نخواست بفهمه....حیف
.............
المیرا همیشه درد داشت. از نوک سرش تا سر انگشتای پاش درد میکرد. شکمش ورم داشت و درد میکرد. درد؟ ناله! اغلب بدنش بیخودی کبود میشد. معلوم نیست چرا. همه جاش. دستش. بازوش. پاش. کتفش. تمام بدنش بصورت لکه لکه کبود میشد. سرطان هم که میگفتند داره. قلبش هم درد میکرد. نه مثل قلب من! قلب او واقعا درد میکرد! من وقتی ناراحت میشم قلبم درد میگیره و تا بخندم و دلم خوش بشه دیگه قلبم درد نمیگیره اما المیرا واقعا قلبش مسئلهء جدی داشت. از نظر پزشکی و فیزیکی
اسمش بطور تلویحی بانوی غمها بود. هم غم. هم بیماریهای جسمی واقعی و نه لوس بازی و حساسیتهای عاطفی و واکنشهای عصبی
شبها خیلی به المیرا و مشکلاتش فکر میکردم. صدای گریه های معصومه و گاهی جیغش که همه را از خواب می پروند هم یکطرف از ذهنم رو گرفته بود. محبوبه کرمی هم حرف زدنش خیلی عالی بود ولی بشرطیکه یاد مردن مادر وپدرش نمی افتاد چون میزد زیر گریه های بیصدا و من از غصه خوردن برای مرده ها متنفرم و دوست ندارم کسی برای مرده ها گریه کنه. البته خودم هم گریه نمیکنم برای مرده ها. فقط یکبار گریه کردم. اونهم یک هفته تمام گریستم. بخاطر نادره افشاری... که هرگز هرگز هرگز خودمو نمیبخشم که چرا در اون دو ماه و نیم و حدود سه ماه که از زندان اومدم بیرون و نادره هنوز زنده بود بهش تلفن نزدم....آه... من عاشقش بودم ولی تلفن نکردم
بگذریم......
المیرا رو میگفتم... برای المیرا نامه ای نوشتم با این عنوان: المیرا ( فرح واضحان) زنی با قلبی از طلا
................................
بعد به المیرا نشون دادم. گفت یک نسخه ازین نامه را به یادگار به من بنویس و بده. حتی اگه این نامه اثر هم نداشته باشه و منو آزاد نکنند ولی از نظر معنوی برام ارزش داره. از من هم تشکر کرد و من نامه را روی کاغذی که از دفترچه ام کندم نوشته و دادم بهش و یک نسخه هم روی کاغذهای زندان نوشتم. همون فرمهای مخصوص که نامه های اداری میدادیم
آخ که المیرا چقدر در دلم آشیونه داره....
.....
روزی که دادستان من و المیرا رو احضار کرد به دفترش. دیدم تمام نامه هامو چیده روی میز و همه رو هم خونده چون از هر کدومشون مطلبی را عنوان میکرد و متوجه شدم همه رو خونده. خودشم پرسید که چرا خیال میکنی نامه هاتونو نمیخونم؟ چرا نوشتی که در دستگاه ریش ریش میکنید؟ ببین! این نامه ات! اینهم این!... و همینطور همه را نشانم داد و مطالبش خیلی مختصر و اشاره وار میگفت و دیدم همه را خونده! بنابراین سعی کردم مطالب مهمتری رابنویسم و نوشتم....حالا اینها را هم بعد میگم
.......
به المیرا مرخصی دادند برای درمان و معالجاتش که البته ما فکر کردیم دیگه برش نمیگردونند اما باز بعد از مدتی برگشت. و خوشبختانه باز رفت مرخصی و خلاصه الان که دیگه ماههاست بیرونه
موضوع معصومه یاوری هم همینطور شد. روزی که من و المیرا به نزد دادستان احضار شدیم از همه چی گفتم. از شب ناله های معصومه و اینکه شبها خواب بچه هاشو میبینه و بیاد پسر کوچولوش آغوشش رو باز میکنه تا بغلش کنه و بعد آغوشش خالی می مونه چون پسرک غیب میشه و بعد معصومه در خواب گریه میکنه بلند بلند. همه بیدار میشن یا در خواب حرف میزنه و خودش متوجه نمیشه که بلند داره ناله کنان حرف میزنه
به دادستان گفتم که من ازین چیزها رنج میکشم. در خانه که بودم فقط غم خودمو داشتم اما اینجا غم خودمو فراموش کرده ام. سی و سه تا غم ریخته توی دلم
آخه وقتی من وارد بند شدم دقیقا ۳۳ نفر در بند متادون بودند. با من شدیم ۳۴ تا ولی من خودمو جدا میدونستم و این عدد ۳۳ نمیخواستم بهم بخوره. واسه همین همیشه میگفتم ۳۳ نفر یا ۳۳ درد یا ۳۳ زندانی. البته اینو هم بخاطر ۳۳ پل میگفتم .
....
یکروز برای رفتن به بیمارستان خواستنش. اولین بار بود که میرفت بیرون از زندان برای مداوای قلبش
شب قبلش اومد کنارم نشست و کلی حرف زدیم
یکشب هم در ماه رمضون اومد نشست و ساعتها با هم گپ زدیم نصفه شبی و در راه پله ها
.....
من هم براش از س.پ گفتم... همیشه با همه از س.پ حرف میزدم دیگه! حرف دیگه ای که نداشتم
...
ببخشید... اینهمه نوشتم بی آنکه حرف اصلی که اول در نظرم بود بنویسم را نوشته باشم
حالا هم یادم رفت حرفای اصلی ام چی بود
......
هروقت ببینم داره به دوستم که بیگناه هم هست ظلم میشه با همین امکانات ناچیزم در حمایت و دفاع از او تلاش میکنم. اما .....اینو نمیفهمند و فقط نوکر و کنیز میخوان. من هم نه نوکر کسی میشم و نه کنیز کسی و نه اصلا برای کسی تره خرد میکنم. راهم مستقل است
......
هیچکدوم ازین افراد انگار کتاب احمد کسروی را نخونده. سیاست را نمیدونند که به چه معناست. فقط میخوان نوکر استخدام کنند آنهم نوکری که هروقت دلشون خواست بندازنش بیرون و توی سرش هم بزنند و من اصلا اینطوری زندگی نکرده ام و نمیتونم نوکر و مواجب بگیر کسی باشم و نمیخوام هم بجز عشق هیچ سرور و سالاری داشته باشم
این عشق هم اصلا ربطی به یک فرد و جنسیت نداره. عشق بمفهوم خلق تازه های آرامش بخش و مفید و آموزنده و زیبا
امیدوارم مرا درک کنید
.

زندانیان سیاسی و خانواده های آنان را حمایت کنیم .


لطفا برای حمایت از المیرا ( فرح واضحان ) اقدام کنید. او هنوز حکم آزادی صددرصدش رو دریافت نکرده و همچنان بصورت مرخصی درمانی بیرونه و کلی وثیقه در زندان داره. از همه مهمتر اینکه او دچار سخت ترین بیماریهای جسمی است. 

دخترش و حتی همسرش هم گرفتار سرطان شده اند. پدرش هم مدتی پیش از دنیا رفت و هم اکنون وضع جسمانی همسرش هم خیلی بده. از سویی خودش هم حقیقتاً نیاز به حمایتهای خدمات درمانی و پزشکی و فکری و عاطفی داره. او بانوی غمهاست و آیا کسی در این جهان چند میلیاردی وجود نداره که اندکی از غمهای المیرا را از دلش برداره و لبخند به لبش بنشونه؟ آنهم یک زن بی تکیه گاه و بی پارتی
Bild: ‎زندانیان سیاسی و خانواده های آنان را حمایت کنیم . 

https://www.facebook.com/zendani.siasi?fref=tsh
لطفا برای حمایت از المیرا ( فرح واضحان ) اقدام کنید. او هنوز حکم آزادی صددرصدش رو دریافت نکرده و همچنان بصورت مرخصی درمانی بیرونه و کلی وثیقه در زندان داره. از همه مهمتر اینکه او دچار سخت ترین بیماریهای جسمی است. 

دخترش و حتی همسرش هم گرفتار سرطان شده اند. پدرش هم مدتی پیش از دنیا رفت و هم اکنون وضع جسمانی همسرش هم خیلی بده. از سویی خودش هم حقیقتاً نیاز به حمایتهای خدمات درمانی و پزشکی و فکری و عاطفی داره. او بانوی غمهاست و آیا کسی در این جهان چند میلیاردی وجود نداره که اندکی از غمهای المیرا را از دلش برداره و لبخند به لبش بنشونه؟ آنهم یک زن بی تکیه گاه و بی پارتی
برگرفته از فیس بوک : ستاره.تهران

لازم به یادآوری‌ست که فرح واضحان، ۵۰ ساله، اندکی پس از اعتراضات مردمی ششم دی ماه سال ۱۳۸۸(عاشورا)، در تهران و در منزل خود به همراه سایر اعضای خانواده‌اش بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شد. 

خانواده فرح واضحان پس از یک ماه از زندان آزاد شدند اما وی بیش از ۴۰ روز در سلول‌های انفرادی ماند و سپس به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

اتهامات وی در جلسه دادگاه که در ۱۳ مرداد ماه سال ۱۳۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، شرکت در اعتراض‌های خیابانی و «محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق» اعلام شد که وی در دادگاه این اتهامات را رد کرد اما به اعدام محکوم شد.

 حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر تأیید و سپس در دی‌ماه ۱۳۸۹ در دیوان عالی کشور لغو و به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فرستاده شد که پس از بررسی مجدد، خانم واضحان به ۱۷ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر محکوم شد.
فرح واضحان که از بیماری رنج می‌برد، در ۱۸ شهریورماه امسال به دلیل ناراحتی قلبی به بیرون از زندان اوین و بیمارستان مدرس تهران منتقل گردید.

 او از ۱۶ آبان‌ماه امسال به همراه زنان زندانی سیاسی دیگر در زندان اوین به بند متادون این زندان انتقال یافت.

کمیته برای آزادی زندانیان سیاسی‎

لازم به یادآوری‌ست که فرح واضحان، ۵۰ ساله، اندکی پس از اعتراضات مردمی ششم دی ماه سال ۱۳۸۸(عاشورا)، در تهران و در منزل خود به همراه سایر اعضای خانواده‌اش بازداشت و به بند ۲۰۹ زندان اوين منتقل شد. 

خانواده فرح واضحان پس از یک ماه از زندان آزاد شدند اما وی بیش از ۴۰ روز در سلول‌های انفرادی ماند و سپس به بند زنان زندان اوین منتقل شد.

اتهامات وی در جلسه دادگاه که در ۱۳ مرداد ماه سال ۱۳۸۹ در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی برگزار شد، شرکت در اعتراض‌های خیابانی و «محاربه از طریق همکاری با سازمان مجاهدین خلق» اعلام شد که وی در دادگاه این اتهامات را رد کرد اما به اعدام محکوم شد.

حکم اعدام وی در دادگاه تجدید نظر تأیید و سپس در دی‌ماه ۱۳۸۹ در دیوان عالی کشور لغو و به شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب فرستاده شد که پس از بررسی مجدد، خانم واضحان به ۱۷ سال حبس تعزیری و تبعید به زندان رجایی شهر محکوم شد.
فرح واضحان که از بیماری رنج می‌برد، در ۱۸ شهریورماه امسال به دلیل ناراحتی قلبی به بیرون از زندان اوین و بیمارستان مدرس تهران منتقل گردید.

او از ۱۶ آبان‌ماه امسال به همراه زنان زندانی سیاسی دیگر در زندان اوین به بند متادون این زندان انتقال یافت.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۷, جمعه

بازداشتگاه کهریزک همچنان متهم می‌پذیرد!


روزنامه بهار: متهم ردیف دوم پرونده«جنایت» کهریزک با اعلام این‌که «بازداشتگاه کهریزک هم‌اکنون به نام سروش 111 فعال است» مدعی قانونی بودن این بازداشتگاه شد؛ ادعایی که او آن را مبتنی بر اسنادی سه‌گانه درباره بهره‌برداری و نحوه اداره «کهریزک» می‌داند. اما گویا پاسخ‌های آخرین شاهد دادگاه بر واقعیت ناگفته دیگری بنا دارد. این نخستین بار نیست که این قاضی متهم کهریزک خارج از دادگاه غیرعلنی‌اش به بیان موضوعاتی درباره محتوای پرونده و دادگاه می‌پردازد. اقدامی که او به پیروی از سعید مرتضوی، متهم اصلی پرونده انجام می‌دهد و تاکنون چندین بار با تذکر رییس دادگاه مواجه شده است.

هر چند در میان ادعا‌های متعدد حیدری‌فر، گویا ادعای ادامه فعالیت بازداشتگاه کهریزک با تغییر نام، یک استثنا است. زیرا این مسئله را حیدری‌فر پیش‌تر پس از پایان دومین جلسه دادگاه بیان کرده بود و هنوز پس از چند ماه آن را تکذیب نکرده است. هیچ‌یک از مسئولان مرتبط انتظامی و قضایی نیز تاکنون لازم ندیده‌اند این افشاگری حیدری‌فر را انکار کنند. چنان‌که قاضی سیامک مدیرخراسانی پس از هفتمین جلسه دادگاه به «بهار» خبر داد از دادگاه کهریزک تنها سه جلسه باقی مانده است.
Bild: ‎بازداشتگاه کهریزک همچنان متهم می‌پذیرد!

https://www.facebook.com/zendani.siasi

روزنامه بهار: متهم ردیف دوم پرونده«جنایت» کهریزک با اعلام این‌که «بازداشتگاه کهریزک هم‌اکنون به نام سروش 111 فعال است» مدعی قانونی بودن این بازداشتگاه شد؛ ادعایی که او آن را مبتنی بر اسنادی سه‌گانه درباره بهره‌برداری و نحوه اداره «کهریزک» می‌داند. اما گویا پاسخ‌های آخرین شاهد دادگاه بر واقعیت ناگفته دیگری بنا دارد. این نخستین بار نیست که این قاضی متهم کهریزک خارج از دادگاه غیرعلنی‌اش به بیان موضوعاتی درباره محتوای پرونده و دادگاه می‌پردازد. اقدامی که او به پیروی از سعید مرتضوی، متهم اصلی پرونده انجام می‌دهد و تاکنون چندین بار با تذکر رییس دادگاه مواجه شده است.

هر چند در میان ادعا‌های متعدد حیدری‌فر، گویا ادعای ادامه فعالیت بازداشتگاه کهریزک با تغییر نام، یک استثنا است. زیرا این مسئله را حیدری‌فر پیش‌تر پس از پایان دومین جلسه دادگاه بیان کرده بود و هنوز پس از چند ماه آن را تکذیب نکرده است. هیچ‌یک از مسئولان مرتبط انتظامی و قضایی نیز تاکنون لازم ندیده‌اند این افشاگری حیدری‌فر را انکار کنند. چنان‌که قاضی سیامک مدیرخراسانی پس از هفتمین جلسه دادگاه به «بهار» خبر داد از دادگاه کهریزک تنها سه جلسه باقی مانده است.

حال این‌که چرا حیدری‌فر سه جلسه مانده به پایان دادگاه «جنایت» کهریزک باز هم لازم دیده است درباره بازداشتگاه کهریزک و سروش 111 صحبت کند، خود موضوع دیگری است. او بعد از برگزاری هفتمین جلسه دادگاه در گفت‌وگو با سایت خبری موج با نیت قانونی جلوه دادن بازداشتگاه کهریزک و پاسخ به شهادت سهراب سلیمانی، مدیرکل سازمان زندان‌های استان تهران، مطلع حاضر شده در دادگاه آنچه در هنگام شهادت سلیمانی مطرح شده را روایت کرد.

دادیار سابق امنیت دادسرای تهران در روایت خود گفته: «آقای سهراب سلیمانی مدیر‌کل سازمان زندان‌های استان تهران به عنوان گواه در دادگاه حاضر شد و به صورت مشخص در رابطه با سه موضع از ایشان تحقیق شد. اول این‌که از نامبرده سوال شد که در تیر ماه 1388 به صورت رسمی و در مصاحبه با ایسنا ایشان اعلام کرده که متهمان در اثر مننژیت فوت کردهاند، در این ارتباط علت این اظهارنظر سوال شد که آقای سلیمانی ضمن قبول این اقدام اعلام کرد نظریه پزشک زندان اوین در معاینه و اظهارنظر پزشکی علت این امر بوده است و در واقع این‌که ایشان به صورت رسمی در مصاحبه با این خبرگزاری این مطلب را بیان کردهاند، پذیرفتهاند. دوم این‌که از ایشان سوال شد که آیا قبول ‌داری در زمان 18تیر و زمان اعزام متهمان به کهریزک، زندان اوین ظرفیت پذیرش زندانی جدید را نداشته است که ایشان اعلام کردهاند پاسخ به این امر باید با استعلام از زندان اوین صورت گیرد ولی اینجانب به عنوان مدیر‌کل استان اعلام میکنم که تراکم زندانی بسیار بالا بوده و در هر اتاقی چندین برابر ظرفیت متهم مستقر شده بود. سوم این‌که در رابطه با این موضوع که آیا سازمان زندان‌ها بر بازداشتگاه کهریزک نظارت می‌کرده است یا خیر و آیا از کهریزک بازدیدی داشتهاند یا خیر سوال شده که پاسخ آقای سلیمانی منفی بوده است.» حیدری‌فر سپس به اسنادی اشاره کرده است که مرتضوی، دادستان سابق تهران برای دفاع از خود در دادگاه ارائه کرده.

اسنادی که تصاویرشان توسط حیدریفر منتشر شده‌اند اما با این همه بعید است بتوانند چیزی از اتهام سه مسئول سابق و متهم کهریزک بکاهند. اولین سند صورت‌جلسه‌ای است به‌تاریخ 23 فروردین 1385 که در آن درویش، معاون اداره کل سازمان زندان‌های تهران به همراه شش مقام دیگر از بازداشتگاه کهریزک بازرسی و بازدید به عمل آورده و بهره‌برداری از بازداشتگاه کهریزک را بلامانع اعلام کرده‌اند. براساس این صورت‌‌جلسه مقرر بوده اعزام متهمان به کهریزک با هماهنگی دادسرا انجام شود. نهادی که در طول عمر بازداشتگاه کهریزک با مسئولیت سعید مرتضوی اداره می‌شده است. علاوه بر آن‌که امضا‌کنندگان صورت‌جلسه بهره‌برداری از کهریزک را منوط به اقدامات تامینی چون نصب دوربین مدار بسته، تقویت دوربین داخل بازداشتگاه و... کرده بودند.

دومین سند مرتضوی مجوزی است به تاریخ 19 آبان 1389 که براساس آن سهراب سلیمانی به عنوان مدیرکل زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی استان تهران خطاب به معاون قضایی رییس‌کل دادگستری و مسئول دفتر امور زندانیان دادگستری استان تهران صادر کرده و با ذکر رفع نواقص و ایرادات بازداشتگاه کهریزک آمده: «با عنایت به این‌که در حال حاضر این نواقص رفع یا بعضا در حال رفع می‌باشد؛ این اداره کل نیز مانند دیگر بازداشتگاه‌هایی که در اختیار نیروهای مسلح است به بازداشتگاه‌های مذکور نیز نظارت خواهد کرد.» سند سوم هم حکایت از بخشنامه‌ای دارد که طبق آن آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی، ریاست وقت قوه‌قضاییه مقرر کرده «لازم است بازداشتگاه کهریزک با نظارت مستقیم سازمان زندان‌ها برای متهمین دادسرای تهران باشد و هیچ متهمی بدون هماهنگی با دادستان تهران به این بازداشتگاه اعزام نشود.» سندی که مشخصا بر مسئولیت سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران درباره آنچه در کهریزک آمده تاکید دارد. حیدری‌فر در ادامه انتشار این اسناد استدلال کرده: مگر امکان دارد بازداشتگاهی در کشور حدود 12 سال فعال بوده و هم‌اکنون نیز با نام سروش 111 در حال فعالیت باشد آن‌گاه پیرامون مجوز آن تشکیک کنند. اسناد سه‌گانه انتشار‌یافته از سوی حیدری‌فر در حالی مطرح می‌شوند که یک منبع آگاه در گفت‌وگو با بهار از پاسخ آخرین مسئول مطلع حاضر شده در دادگاه به آن‌ها خبر داده است.

بر این اساس گرچه متهمان پرونده«جنایت» کهریزک سعی داشته‌اند با استناد بر این اسناد از اتهامات خود بکاهند، بر قانونی بودن بازداشتگاه کهریزک تاکید کنند و تلویحا گناه را بر گردن دیگران بیندازند، این مسئول با وجود انکار نکردن اسناد بر غیرقانونی بودن کهریزک تاکید کرده است. او براساس همین اسناد تاکید کرده قانونی بودن کهریزک منوط به نظارت سازمان زندان‌های استان تهران بوده است و این نظارت تنها زمانی تحقق می‌یافته که این سازمان می‌توانست راساً مدیری بر بازداشتگاه کهریزک بگمارد؛ امری که چنان که گفته شده به دلیل مخالفت دادستان وقت تهران هرگز تحقق نیافته است.

روزنه‎
حال این‌که چرا حیدری‌فر سه جلسه مانده به پایان دادگاه «جنایت» کهریزک باز هم لازم دیده است درباره بازداشتگاه کهریزک و سروش 111 صحبت کند، خود موضوع دیگری است. او بعد از برگزاری هفتمین جلسه دادگاه در گفت‌وگو با سایت خبری موج با نیت قانونی جلوه دادن بازداشتگاه کهریزک و پاسخ به شهادت سهراب سلیمانی، مدیرکل سازمان زندان‌های استان تهران، مطلع حاضر شده در دادگاه آنچه در هنگام شهادت سلیمانی مطرح شده را روایت کرد.

دادیار سابق امنیت دادسرای تهران در روایت خود گفته: «آقای سهراب سلیمانی مدیر‌کل سازمان زندان‌های استان تهران به عنوان گواه در دادگاه حاضر شد و به صورت مشخص در رابطه با سه موضع از ایشان تحقیق شد. اول این‌که از نامبرده سوال شد که در تیر ماه 1388 به صورت رسمی و در مصاحبه با ایسنا ایشان اعلام کرده که متهمان در اثر مننژیت فوت کردهاند، در این ارتباط علت این اظهارنظر سوال شد که آقای سلیمانی ضمن قبول این اقدام اعلام کرد نظریه پزشک زندان اوین در معاینه و اظهارنظر پزشکی علت این امر بوده است و در واقع این‌که ایشان به صورت رسمی در مصاحبه با این خبرگزاری این مطلب را بیان کردهاند، پذیرفتهاند. دوم این‌که از ایشان سوال شد که آیا قبول ‌داری در زمان 18تیر و زمان اعزام متهمان به کهریزک، زندان اوین ظرفیت پذیرش زندانی جدید را نداشته است که ایشان اعلام کردهاند پاسخ به این امر باید با استعلام از زندان اوین صورت گیرد ولی اینجانب به عنوان مدیر‌کل استان اعلام میکنم که تراکم زندانی بسیار بالا بوده و در هر اتاقی چندین برابر ظرفیت متهم مستقر شده بود. سوم این‌که در رابطه با این موضوع که آیا سازمان زندان‌ها بر بازداشتگاه کهریزک نظارت می‌کرده است یا خیر و آیا از کهریزک بازدیدی داشتهاند یا خیر سوال شده که پاسخ آقای سلیمانی منفی بوده است.» حیدری‌فر سپس به اسنادی اشاره کرده است که مرتضوی، دادستان سابق تهران برای دفاع از خود در دادگاه ارائه کرده.

اسنادی که تصاویرشان توسط حیدریفر منتشر شده‌اند اما با این همه بعید است بتوانند چیزی از اتهام سه مسئول سابق و متهم کهریزک بکاهند. اولین سند صورت‌جلسه‌ای است به‌تاریخ 23 فروردین 1385 که در آن درویش، معاون اداره کل سازمان زندان‌های تهران به همراه شش مقام دیگر از بازداشتگاه کهریزک بازرسی و بازدید به عمل آورده و بهره‌برداری از بازداشتگاه کهریزک را بلامانع اعلام کرده‌اند. براساس این صورت‌‌جلسه مقرر بوده اعزام متهمان به کهریزک با هماهنگی دادسرا انجام شود. نهادی که در طول عمر بازداشتگاه کهریزک با مسئولیت سعید مرتضوی اداره می‌شده است. علاوه بر آن‌که امضا‌کنندگان صورت‌جلسه بهره‌برداری از کهریزک را منوط به اقدامات تامینی چون نصب دوربین مدار بسته، تقویت دوربین داخل بازداشتگاه و... کرده بودند.

دومین سند مرتضوی مجوزی است به تاریخ 19 آبان 1389 که براساس آن سهراب سلیمانی به عنوان مدیرکل زندان‌ها و اقدامات تامینی و تربیتی استان تهران خطاب به معاون قضایی رییس‌کل دادگستری و مسئول دفتر امور زندانیان دادگستری استان تهران صادر کرده و با ذکر رفع نواقص و ایرادات بازداشتگاه کهریزک آمده: «با عنایت به این‌که در حال حاضر این نواقص رفع یا بعضا در حال رفع می‌باشد؛ این اداره کل نیز مانند دیگر بازداشتگاه‌هایی که در اختیار نیروهای مسلح است به بازداشتگاه‌های مذکور نیز نظارت خواهد کرد.» سند سوم هم حکایت از بخشنامه‌ای دارد که طبق آن آیت‌الله هاشمی‌شاهرودی، ریاست وقت قوه‌قضاییه مقرر کرده «لازم است بازداشتگاه کهریزک با نظارت مستقیم سازمان زندان‌ها برای متهمین دادسرای تهران باشد و هیچ متهمی بدون هماهنگی با دادستان تهران به این بازداشتگاه اعزام نشود.» سندی که مشخصا بر مسئولیت سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران درباره آنچه در کهریزک آمده تاکید دارد. حیدری‌فر در ادامه انتشار این اسناد استدلال کرده: مگر امکان دارد بازداشتگاهی در کشور حدود 12 سال فعال بوده و هم‌اکنون نیز با نام سروش 111 در حال فعالیت باشد آن‌گاه پیرامون مجوز آن تشکیک کنند. اسناد سه‌گانه انتشار‌یافته از سوی حیدری‌فر در حالی مطرح می‌شوند که یک منبع آگاه در گفت‌وگو با بهار از پاسخ آخرین مسئول مطلع حاضر شده در دادگاه به آن‌ها خبر داده است.

بر این اساس گرچه متهمان پرونده«جنایت» کهریزک سعی داشته‌اند با استناد بر این اسناد از اتهامات خود بکاهند، بر قانونی بودن بازداشتگاه کهریزک تاکید کنند و تلویحا گناه را بر گردن دیگران بیندازند، این مسئول با وجود انکار نکردن اسناد بر غیرقانونی بودن کهریزک تاکید کرده است. او براساس همین اسناد تاکید کرده قانونی بودن کهریزک منوط به نظارت سازمان زندان‌های استان تهران بوده است و این نظارت تنها زمانی تحقق می‌یافته که این سازمان می‌توانست راساً مدیری بر بازداشتگاه کهریزک بگمارد؛ امری که چنان که گفته شده به دلیل مخالفت دادستان وقت تهران هرگز تحقق نیافته است.

دیدار با خانواده زنده یاد ندا آقا سلطان


نام ندا آقاسلطان برای دنیا آشناست، من هم مثل میلیون ها نفر، از طریق اینترنت فیلم جان دادنش رابر روی آسفالت داغ خیابان دیدم و همراه با میلیون ها نفر ایرانی و غیر ایرانی گریستم

امروز همراه با تعدادی از دوستان ، به دیدار نوروزی خانواده ندا آقاسلطان رفتیم تا نشان دهیم که پس از نزدیک به چهار سال ، یاد ندا در خاطر ما زنده است

چند روز پیش که به دیدار خانواده مصطفی کریم بیگی رفته بودیم، مادر مصطفی می گفت: متاسفانه فیلمی از مصطفی در موقع کشته شدن پیدا نکردم، او هنوز هم پس از گذشت چهار سال، دنبال چنین فیلمی بود
در آن لحظه من نتوانستم حرفی به شهناز خانم بزنم، نمی دانستم که آیا داشتن فیلم و نگاه کردن به صحنه جان دادن جگر گوشه، برای یک مادر در هر روز و هر ساعت خوب است یا بد است؟

اگر مادر مصطفی چنین فیلمی نداشت، در مقابل مادر ندا فیلمی بسیار واضح داشت، آیا مادر ندا با چنین فیلمی چه می کرد؟

تا اینکه امروز از مادر ندا پرسیدم، ایشان گفتند که اصلا این فیلم را بطور کامل ندیده اند، چون تحمل دیدنش را ندارند

مرگ ندا و فیلمی که از لحظات جان دادنش در دنیا پخش شد، شاید اثر گذارترین فیلم جنبش مردمی بود

مادر ندا ، اتاقش را نشان ما داد، همه لوازم شخصی ندا ، به همان صورت اولیه محفوظ نگه داشته شده بودند

موقع وداع ، پدر ندا، دم در حیاط به من گفت: من خاک پای شما مبارزین هستم

در جواب گفتم: این حرف را نزن مرد، این مبارزین هستند که خاک پای شمایند

سپس خم شدم و دست راستم را به کفشش کشیدم ، دستم را بوسیدم و روی چشمم گذاشتم

یاد و خاطر ندا آقاسلطان و تمامی جانباختگان راه عدالت و آزادی ، گرامی باد

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

اعدام ٤ شهروند کُرد در زندان مرکزی ارومیه



بر اساس تصمیم دستگاه قضایی حکومت اسلامی ایران چهار شهروند دیگر کُرد در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند.
Bild: ‎اعدام ٤ شهروند کُرد در زندان مرکزی ارومیه

بر اساس تصمیم دستگاه قضایی حکومت اسلامی ایران چهار شهروند دیگر کُرد در زندان مرکزی ارومیه اعدام شدند.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، چند روز پیش ٤ شهروند کُرد اهل روستاهای مجاور ارومیه که نام یکی از آن‌ها " بکر فریدی" فرزند "شاکر"، ٣٢ ساله و اهل روستای "تیبه‌تان" از توابع منطقه‌ی "ترگور" ارومیه اعلام شده‌ است، در زندان مرکزی این شهر اعدام شدند.

تا لحظه‌ی انتشار این خبر نام و هویت ٣ شهروند دیگر که ٢ تن از آنان برادر می‌‌باشند و فرد یگر اهل روستای "لرنیکان" در منطقه‌ی "ترگور" ارومیه است ، مشخص نمی‌باشد.

همچنین روز چهارشنبه چهارم اردیبهشت‌ماه فردی به نام "نزمی عباس‌نژاد" ٣٢ساله، فرزند "محی‌الدین"، اهل روستای "تیبتان" پس از 4 سال حبس، در زندان مرکزی ارومیه اعدام گردید.

از دیگر سو و بنابه آمار ثبت شده در مرکز آمار آژانس خبررسانی کُردپا، در سال ١٣٩١، ٥٦ شهروند کُرد در مناطق کُردنشین ایران به اتهامات مختلف اعدام شده‌اند و برای ٢١ شهروند کُرد از سوی سیستم قضایی حکومت اسلامی ایران حکم اعدام صادر شده که ٩ نفر از آنان به دلیل فعالیت سیاسی اعدام شده‌اند.‎
به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، چند روز پیش ٤ شهروند کُرد اهل روستاهای مجاور ارومیه که نام یکی از آن‌ها " بکر فریدی" فرزند "شاکر"، ٣٢ ساله و اهل روستای "تیبه‌تان" از توابع منطقه‌ی "ترگور" ارومیه اعلام شده‌ است، در زندان مرکزی این شهر اعدام شدند.

تا لحظه‌ی انتشار این خبر نام و هویت ٣ شهروند دیگر که ٢ تن از آنان برادر می‌‌باشند و فرد یگر اهل روستای "لرنیکان" در منطقه‌ی "ترگور" ارومیه است ، مشخص نمی‌باشد.

همچنین روز چهارشنبه چهارم اردیبهشت‌ماه فردی به نام "نزمی عباس‌نژاد" ٣٢ساله، فرزند "محی‌الدین"، اهل روستای "تیبتان" پس از 4 سال حبس، در زندان مرکزی ارومیه اعدام گردید.

از دیگر سو و بنابه آمار ثبت شده در مرکز آمار آژانس خبررسانی کُردپا، در سال ١٣٩١، ٥٦ شهروند کُرد در مناطق کُردنشین ایران به اتهامات مختلف اعدام شده‌اند و برای ٢١ شهروند کُرد از سوی سیستم قضایی حکومت اسلامی ایران حکم اعدام صادر شده که ٩ نفر از آنان به دلیل فعالیت سیاسی اعدام شده‌اند.


احضار و بازجویی از یک روزنامه‌نگار زن در کرمانشاه


یک دختر روزنامه‌نگار کُرد اهل شهرستان کنگاور از سوی پلیس امنیت استان کرمانشاه احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، دیروز سه‌شنبه، بیست و چهارم اردیبهشت‌ماه، "آذر طاهر‌آبادی" روزنامه‌نگار کُرد، در تماسی تلفنی از سوی مأموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان کرمانشاه احضار گردیده بود.
Bild: ‎احضار و بازجویی از یک روزنامه‌نگار زن در کرمانشاه

یک دختر روزنامه‌نگار کُرد اهل شهرستان کنگاور از سوی پلیس امنیت استان کرمانشاه احضار و مورد بازجویی قرار گرفت.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، دیروز سه‌شنبه، بیست و چهارم اردیبهشت‌ماه، "آذر طاهر‌آبادی" روزنامه‌نگار کُرد، در تماسی تلفنی از سوی مأموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی استان کرمانشاه احضار گردیده بود.

این روزنامه‌نگار کُرد و همکار هفته‌نامه‌ی "غرب" پس از احضار، به مدت ١٠ ساعت توسط مأموران این اداره تحت بازجویی قرار گرفته است.


آذر طاهر‌آبادی، روزنامه‌نگار کُرد
یک منبع مطلع به خبرنگار کُردپا گفت: از "طاهر آبادی" درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری درایران و همچنین شرکت کردن وی در این انتخابات پرسش‌هایی مطرح شده بود.

"آذر طاهر آبادی" یکی از همکاران هفته‌نامه‌ی "غرب" و آژانس خبری مکریان می‌باشد، وی د ر پایان اسفندماه سال گذشته نیز از سوی دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود.

وی عضو " سرای اهل قلم" ایران نیز بوده که در دهم آذرماه همان سال، همراه با جمعی دیگر از اعضای این انجمن، توسط نیروهای اطلاعات تهران بازداشت شده بود.‎
این روزنامه‌نگار کُرد و همکار هفته‌نامه‌ی "غرب" پس از احضار، به مدت ١٠ ساعت توسط مأموران این اداره تحت بازجویی قرار گرفته است.


آذر طاهر‌آبادی، روزنامه‌نگار کُرد
یک منبع مطلع به خبرنگار کُردپا گفت: از "طاهر آبادی" درباره‌ی انتخابات ریاست جمهوری درایران و همچنین شرکت کردن وی در این انتخابات پرسش‌هایی مطرح شده بود.

"آذر طاهر آبادی" یکی از همکاران هفته‌نامه‌ی "غرب" و آژانس خبری مکریان می‌باشد، وی د ر پایان اسفندماه سال گذشته نیز از سوی دفتر پیگیری وزارت اطلاعات احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود.

وی عضو " سرای اهل قلم" ایران نیز بوده که در دهم آذرماه همان سال، همراه با جمعی دیگر از اعضای این انجمن، توسط نیروهای اطلاعات تهران بازداشت شده بود.

تمدید قرار بازداشت برادران کردپور


قرار بازداشت مسعود کردپور و خسرو کردپور برای دو ماه دیگر تمدید شد. خسرو کردپور به درخواست های خانواده و دوستان به اعتصاب غذای خود پایان داد.
Bild: ‎تمدید قرار بازداشت برادران کردپور

قرار بازداشت مسعود کردپور و خسرو کردپور برای دو ماه دیگر تمدید شد. خسرو کردپور به درخواست های خانواده و دوستان به اعتصاب غذای خود پایان داد.

خسرو کردپور فعال حقوق بشر که از شنبه ۳۱ فروردین ماه در اعتصاب غذا بوده است، بنا به درخواست‌های مکرر خانواده، دوستان و وکلا به اعتصاب خود پایان داد.

همچنین امروز ۲۵ اردیبهشت ماه عباس جمالی وکیل برادران کردپور به دادگاه انقلاب مهاباد مراجعه کرده و مطلع شده است قرار بازداشت مسعود و خسرو کردپور برای دو ماه دیگر تمدید شده است.

یکی از نزدیکان خانواده کردپور طی گزارشی به گزارشگر هرانا نوشت: "عملا تصمیم مقامات بر این است که این برادران تا پایان انتخابات ریاست جمهوری در بازداشت نگه داشته شوند."

لازم به یادآوری‌ست که خسرو کردپور در تاریخ ۱۷ اسفند ماه سال گذشته و در پی مراجعه‌ی ماموران امنیتی به منزلش دستگیر و برادر وی مسعود کردپور نیز، روز بعد که برای پیگیری پرونده‌ی وی به اداره‌ی اطلاعات مهاباد مراجعه کرده بود؛ بازداشت شد.

گفتنی‌ست، خسرو کردپور، مدیر "آژانس خبری موکریان" می‌باشد که به کار نشر اخبار حقوق بشری در ایران می‌پردازد.

خبرگزاری هرانا‎
خسرو کردپور فعال حقوق بشر که از شنبه ۳۱ فروردین ماه در اعتصاب غذا بوده است، بنا به درخواست‌های مکرر خانواده، دوستان و وکلا به اعتصاب خود پایان داد.

همچنین امروز ۲۵ اردیبهشت ماه عباس جمالی وکیل برادران کردپور به دادگاه انقلاب مهاباد مراجعه کرده و مطلع شده است قرار بازداشت مسعود و خسرو کردپور برای دو ماه دیگر تمدید شده است.

یکی از نزدیکان خانواده کردپور طی گزارشی به گزارشگر هرانا نوشت: "عملا تصمیم مقامات بر این است که این برادران تا پایان انتخابات ریاست جمهوری در بازداشت نگه داشته شوند."

لازم به یادآوری‌ست که خسرو کردپور در تاریخ ۱۷ اسفند ماه سال گذشته و در پی مراجعه‌ی ماموران امنیتی به منزلش دستگیر و برادر وی مسعود کردپور نیز، روز بعد که برای پیگیری پرونده‌ی وی به اداره‌ی اطلاعات مهاباد مراجعه کرده بود؛ بازداشت شد.

گفتنی‌ست، خسرو کردپور، مدیر "آژانس خبری موکریان" می‌باشد که به کار نشر اخبار حقوق بشری در ایران می‌پردازد.

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۲, یکشنبه

درخواست قصاص چشم در دادگاه اسلامی


مردی که در دعوای خیابانی، چشم یک راننده را کور کرد، در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه شد.
.
مدرک‌های موجود نشان می‌دهد روز دوم مرداد ۱۳۸۹ مرد ۳۰ ساله‌ای به نام «حامد- ر» در میدان «جمهوری» تهران با «محمدحسین» ۲۷ ساله درگیر شد در آن دعوای خیابانی چشم چپ «محمدحسین- ج» کور شد و رسیدگی پلیسی- قضایی به پرونده در دستور کار قرار گرفت. 
 در نخستین نشست رسیدگی به این ماجرا که پانزدهم شهریور پارسال به ریاست قاضی «محمدسلطان همتیار» در شعبه ۱۱۳ دادگاه کیفری استان تهران تشکیل شد، ابتدا نماینده وقت دادستان کیفرخواست را خواند. 

«علی عطار» اظهار داشت: با توجه به تقاضای شاکی خصوصی، برای «حامد» درخواست قصاص چشم دارم. مادر «حامد» و دوست این مرد به نام «ابوالفضل» نیز متهم به مشارکت در جدال خیابانی هستند و برایشان تقاضای تعیین کیفر دارم. 

سپس «محمدحسین» گفت: دوم مرداد ۱۳۸۹ به همراه مادرم و برادرم سوار پژوی خود شدم و به سمت میدان «جمهوری» رفتم. وقتی به میدان رسیدیم، پرایدی که یک تاکسی را بکسل کرده بود، به ماشین من خورد. در نتیجه من و برادرم با رانندگان پراید و تاکسی درگیر شدیم. در شرایطی که دعوای ما بالا گرفته بود، «حامد» و دوستش «ابوالفضل» ‌سر رسیدند. آنان به جان ما افتادند و در یک لحظه «حامد» با چیزی شبیه شیشه به چشم چپم زد و روزگارم را سیاه کرد. من به هیچ قیمتی از حقم نمی‌گذرم. «حامد» باید قصاص شود. 

نوبت دفاع به «حامد» که رسید، اظهار داشت: در خانه نشسته بودم که مادرم با من تماس گرفت و گفت ماشین پدرم با یک پژو تصادف کرده است. وقتی از پشت گوشی تلفن داد و فریاد شنیدم شوکه شدم و به سرعت به سمت میدان «جمهوری» رفتم. بین راه، دوستم «ابوالفضل» را دیدم و از او خواستم همراهم بیاید. 

پسر عصیانگر اضافه کرد: وقتی به میدان «جمهوری» رسیدم، چند مرد را دیدم که با پدر و مادرم درگیر بودند. در آن گیر و دار روی زمین افتادم و با یک طلق شکسته به صورت «محمدحسین» زدم. باور کنید اما قصد کور کردن چشم این مرد را نداشتم. حالا جز ابراز پشیمانی، حرف دیگری ندارم. 

«ابوالفضل» نیز در دفاع از خود گفت: قبول دارم در صحنه درگیری بودم اما به هیچ‌کس ضربه‌ای نزدم. 

نوبت دفاع به مادر «حامد» که رسید، منکر شرکت در درگیری شد. در پایان آن نشست، هیات قضایی تصمیم گرفت با توجه به درخواست شاکی خصوصی مبنی بر قصاص چشم، نظر پزشکی‌قانونی را جویا شود. پزشکی‌قانونی پاسخ داد: امکان قصاص چشم در یک مرکز چشم‌پزشکی مجهز امکان‌پذیر است. 

بر همین اساس، دیروز «حامد» برای دومین بار پای میز محاکمه ایستاد. در تازه‌ترین نشست رسیدگی به این ماجرا که به ریاست قاضی «محمدسلطان همتیار» و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، ابتدا فتاحی- نماینده دادستان - کیفرخواست را خواند. 

سپس «محمدحسین» گفت: پس از آنکه چشم چپ من نابینا شد، خیلی از آرزوهایم بر باد رفت. در این سه سال، عذاب زیادی کشیده‌ام و به هیچ قیمت رضایت نمی‌دهم. «حامد» باید قصاص شود تا مجازاتش درس عبرتی باشد برای کسانی که نمی‌توانند خشم خود را کنترل کنند. 

نوبت دفاع به «حامد» که رسید، اظهار داشت: قبول دارم با طلق به صورت «محمدحسین» زدم اما نمی‌خواستم نابینا شود. 

متهمان ردیف دوم و سوم اما منکر مشارکت در دعوا شدند و خود را بی‌گناه خواندند. در پایان این نشست، هیات قضایی با اعلام تنفس وارد شور شد تا رای صادر کند.

اعتصاب غذای زندانی سیاسی زندان مرکزی زاهدان در اعتراض به رفتارهای غیر قانونی و غیر انسانی


بنابه گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان در اعتراض به ادامه بازداشت غیر قانونی و غیر انسانی و سلب حقوق اولیه و همچنین در اعتراض و همبستگی با اعتصابیون زندانیان سیاسی زندان اوین به مرور دست به اعتصاب غذا خواهند زد.

روز شنبه ۲۱ اردیبهشت ماه اولین زندانی، زندانی سیاسی ایرج محمدی برای احقاق حقوق خود دست به اعتصاب غذا زد و ساعاتی بعد به دستور بازجویان وزارت اطلاعات به سلولهای انفرادی بند قرنطینه زندان مرکزی زاهدان منتقل گردید.زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان قصد دارند که در روزهای آینده به مرور تمامی آنها به اعتصاب غذا بپیوندند.
Bild: ‎اعتصاب غذای زندانی سیاسی زندان مرکزی زاهدان در اعتراض به رفتارهای غیر قانونی و غیر انسانی

https://www.facebook.com/zendani.siasi?fref=ts

بنابه گزارشات رسیده به «فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران » زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان در اعتراض به ادامه بازداشت غیر قانونی و غیر انسانی و سلب حقوق اولیه و همچنین در اعتراض و همبستگی با اعتصابیون زندانیان سیاسی زندان اوین به مرور دست به اعتصاب غذا خواهند زد.

روز شنبه ۲۱ اردیبهشت ماه اولین زندانی، زندانی سیاسی ایرج محمدی برای احقاق حقوق خود دست به اعتصاب غذا زد و ساعاتی بعد به دستور بازجویان وزارت اطلاعات به سلولهای انفرادی بند قرنطینه زندان مرکزی زاهدان منتقل گردید.زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان قصد دارند که در روزهای آینده به مرور تمامی آنها به اعتصاب غذا بپیوندند.

خواسته های زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان عبارتند از :

۱ ـ آزادی بدون قید و شرط و فوری زندانیان سیاسی

۲ ـ تن دادن به خواسته های به حق زندانیان سیاسی که در آیین نامه های سازمان زندانها نوشته شده است که بیشتر برای فریب سازمانهای حقوق بشری جهان است تا عمل به آنها و تاکنون به آنها عمل نشده است که ازجمله آنها ؛(۱ـ درمان زندانیان سیاسی، ۲ـ حق داشتن ملاقات حضوری با خانوادهای خود،۳ـ پایان دادن به تبعید زندانیان سیاسی ، ۴ـ پایان دادن به رفتارهای غیر انسانی مانند انتقال به سلول انفرادی، شکنجه ۵ ـ حق برخورداری از جیره های غذایی که در شان یک انسان میباشد ۶ـ رسیدگی به حداقل مسائل بهداشتی آنها ۷ـ حق داشتن تماس تلفنی با خانواده های خود۸ـ کاهش دادن ازدحام سلولها تا حد استاندارد جهانی و موارد متعدد دیگر)

۳ ـاعتراض به سرکوب زندانیان سیاسی در ایران و به خصوص علیه زندانیان سیاسی زندان اوین و همبستگی با اعتصابیون آن.

زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان در طی مذاکرات طولانی مدت با دادستانهای ارومیه و زاهدان به منظور احقاق حقوق خود و دادن زمان لازم برای رسیدگی به خواسته هایشان اما متاسفانه آنها به وعده های دروغین خود عمل نکرده و پابند نبودند. از طرفی دیگر روز –پنجشنبه بابایی که از شکنجه گران زندان دستگرد اصفهان بود مدتی است که او را به عنوان رئیس سازمان زندانهای استان سیستان و بلوچستان منصوب شده است در یکی از بندها حاضر شد و زندانیان سیاسی با این فرد مشکلات خود را در میان گذاشتند ولی این فرد بجای پاسخ دادن به مشکلات آنها با الفاظ رکیک و ناشایسته با زندانیان سیاسی برخورد نمود و شروع به تهدید آنها کرد.

زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان علیرغم بیماریهای متعدد که مورد تایید کتبی شورای پزشکی و پزشک قانونی استان است. راهی جز اعتصاب غذا برای رسیدن به خواسته های به حق خود ندارند و مسئولیت هر گونه عواقب جسمی که جان زندانیان سیاسی را به خطر می اندازد را به عهده بازجویان وزارت اطلاعات، دادستانهای ارومیه ـ زاهدان و زندانبانان ولی فقیه می دانند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،از خواسته های به حق زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان حمایت می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن سیستماتیک و مستمر به جنایت علیه بشریت در ایران خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای ولی فقیه و سایر آخوندهای همدست وی به دادگاه های بین المللی است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۲۱ اردیبهشت ۹۲ برابر با ۱۱ می ۲۰۱۳

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل‎
خواسته های زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان عبارتند از :

۱ ـ آزادی بدون قید و شرط و فوری زندانیان سیاسی

۲ ـ تن دادن به خواسته های به حق زندانیان سیاسی که در آیین نامه های سازمان زندانها نوشته شده است که بیشتر برای فریب سازمانهای حقوق بشری جهان است تا عمل به آنها و تاکنون به آنها عمل نشده است که ازجمله آنها ؛(۱ـ درمان زندانیان سیاسی، ۲ـ حق داشتن ملاقات حضوری با خانوادهای خود،۳ـ پایان دادن به تبعید زندانیان سیاسی ، ۴ـ پایان دادن به رفتارهای غیر انسانی مانند انتقال به سلول انفرادی، شکنجه ۵ ـ حق برخورداری از جیره های غذایی که در شان یک انسان میباشد ۶ـ رسیدگی به حداقل مسائل بهداشتی آنها ۷ـ حق داشتن تماس تلفنی با خانواده های خود۸ـ کاهش دادن ازدحام سلولها تا حد استاندارد جهانی و موارد متعدد دیگر)

۳ ـاعتراض به سرکوب زندانیان سیاسی در ایران و به خصوص علیه زندانیان سیاسی زندان اوین و همبستگی با اعتصابیون آن.

زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان در طی مذاکرات طولانی مدت با دادستانهای ارومیه و زاهدان به منظور احقاق حقوق خود و دادن زمان لازم برای رسیدگی به خواسته هایشان اما متاسفانه آنها به وعده های دروغین خود عمل نکرده و پابند نبودند. از طرفی دیگر روز –پنجشنبه بابایی که از شکنجه گران زندان دستگرد اصفهان بود مدتی است که او را به عنوان رئیس سازمان زندانهای استان سیستان و بلوچستان منصوب شده است در یکی از بندها حاضر شد و زندانیان سیاسی با این فرد مشکلات خود را در میان گذاشتند ولی این فرد بجای پاسخ دادن به مشکلات آنها با الفاظ رکیک و ناشایسته با زندانیان سیاسی برخورد نمود و شروع به تهدید آنها کرد.

زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان علیرغم بیماریهای متعدد که مورد تایید کتبی شورای پزشکی و پزشک قانونی استان است. راهی جز اعتصاب غذا برای رسیدن به خواسته های به حق خود ندارند و مسئولیت هر گونه عواقب جسمی که جان زندانیان سیاسی را به خطر می اندازد را به عهده بازجویان وزارت اطلاعات، دادستانهای ارومیه ـ زاهدان و زندانبانان ولی فقیه می دانند.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران،از خواسته های به حق زندانیان سیاسی زندان مرکزی زاهدان حمایت می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی برای پایان دادن سیستماتیک و مستمر به جنایت علیه بشریت در ایران خواستار ارجاع پرونده جنایت علیه بشریت آخوند علی خامنه ای ولی فقیه و سایر آخوندهای همدست وی به دادگاه های بین المللی است.

گزارش فوق به سازمانهای زیر ارسال گردید
کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل متحد
گزارشگر ویژه حقوق بشر سازمان ملل متحد
سازمان عفو بین الملل